✍آن جا انگار یک عالمه گل سرخ را پرپر کرده بودند.
💢مهمان حبیب بغض منطقه سرخ...
🔹خودم را رساندم به شیر آبی هر چه آب توی مشتم جمع می شد پاشیدم توی صورتم نگاهی به ریش مشکی ام توی آینه انداختم دیگر یک دست مشکی نبود داشت سفید می شد به همین یکی دو ساعت آخرین آب را محکم تر پاشیدم که بیدار شوم.
🔸جنازه عادل را با هماهنگی فرستادم منطقه با خودم قرار گذاشته بودم آن جا منطقه سرخ است آن جا انگار یک عالمه گل سرخ را پرپر کرده بودند دیگر برایم سیاه نبود.
🔹لیست را برداشتم روی کاغذ نوشتم شماره ۳۷ عادل رضایی چیزی همراه نداشت عادل را که فرستادم به بچه ها سپردم پلاک هر آمبولانس با کد جنازه ها ثبت شود این طوری برای رد یابی کارمان راحت تر پیش می رفت.
🔸یک عالمه آدم پشت منطقه سرخ انتظار عادل را می کشیدند صدای مداحی کردن یکی از رفقا را شنیدم اجازه ندادم اشک گوشه چشمم بلغزد پایین یا علی گفتم و از خود خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها کمک خواستم از همه جا زنگ می زدند برای کمک همه چیز داشت طبق اصولش پیش می رفت انگار خود شهدا همکاری می کردند که کارها روی روال بیفتد.
#مهمان_حبیب#شهید_عادل_رضایی