🔰عاقبت اشغالگری؛ آوارگی است
🔸خلاصهای از گزارش یک رسانه عبری درباره اوضاع این روزهای اشغالگران صهیونیست در فلسطین اشغالی:
🔸صبح دیروز، بار دیگر شلیک راکتها از سوی ایران باعث شد که بسیاری از افراد تخلیهشده، به لحاظ روانی به «صحنه فاجعه» بازگردند: «در یک لحظه همهچیز را از دست دادیم».
🔸هزاران شهروند از تلآویو، رماتگان، بتیام، پتاحتیکوا و دیگر مناطق، پس از آنکه راکتها خانههایشان را ویران کردند، بیخانمان شدند. آنها فعلاً در هتلهایی در رمتگان، رعنانا، تلآویو، هرتسلیا و جاهای دیگر اسکان موقت یافتهاند و بسیاری نیز بهدنبال یافتن آپارتمانهای جایگزین یا پناهگاه در خانه خویشاوندان هستند.
🔸صبح پنجشنبه دوباره آژیرها در مرکز سرزمینهای اشغالی به صدا درآمدند و انفجارها شنیده شد. خیلیها در هتلها گفتند که صدای انفجار آنها را به لحظه فاجعه بازگرداند.
🔸یؤئل که همراه دخترش یَردن از آپارتمانشان در پتاحخ تیکوا تخلیه شده بود، تعریف کرد: «پس از انفجار از پناهگاه بیرون آمدیم و فقط دود میدیدیم. خانهمان ویران شد. در یک لحظه همهچیز را از دست دادیم». دخترش افزود: «همه پروژههای دانشگاهیام روی لپتاپم بود. نمیدانم الان باید چه کنم. هتل فقط چند روز جواب میدهد، ولی آیندهام معلوم نیست. باید از صفر شروع کنم».
🔸نوعا از رماتگان که با نوزادش تخلیه شده، گفت: «هنوز آژیر تمام نشده بود که صدای بومهای قوی آمد. من را به لحظهای برد که راکت، پذیراییام را نابود کرد. بدنم هنوز لرزش را به یاد دارد».
🔸در فیسبوک، برخی تخلیهشدگان درخواستی برای آرایشگر منتشر کردند: «سلام، ما ساکن هتل پریما در رعنانا هستیم. چند نفر بهشدت نیاز به اصلاح دارند، برخیشان سربازان احتیاطی هستند که فردا باید به ارتش بازگردند. خوشحال میشویم اگر آرایشگری بتواند بیاید».
🔸روئی، ۳۲ ساله از بتیام، به لابی پر از چمدانها نگاه کرد و گفت: «حتی اجازه ندادند بروم و عکسها را بیاورم. اینجا ایستادهام با یک کولهپشتی خالی و دارم فکر میکنم چطور باید زندگی را دوباره شروع کنم. هر کمک کوچکی، حتی یک جفت کفش، مثل نجات است. و واقعاً مردم آمدهاند و کمک میکنند».
🔸ایلان، از بتیام که همراه همسر و دو فرزندش تخلیه شده، گفت: «جلوی هتل ایستاده بودم با یک کیسه پلاستیکی دستم و نمیدانستم کجا هستم. نه لباس دارم، نه مدارک، حتی مسواک هم ندارم. کاملاً درماندهام».
🔸میا، جوانی که از ساختمانی آسیبدیده در رمتگان تخلیه شده، هنوز شوکه است: «تا هفته پیش زندگیام عادی بود؛ کار، خانه، کمد لباس. حالا در اتاق یک هتل میخوابم و نمیدانم فردا چه خواهد شد».
🔸در میان صدای انفجارها، نقلوانتقالات، چمدانهای بستهشده و دستورهای جبهه، ناامیدی عمیقی هم دیده میشود. میا گفت: «میدانیم که جنگ است، اما ما هم نیاز داریم کسی برای ما بجنگد».
@Kayhan_online