⚫ در کربلا چه گذشت؟ ⚫ ( ۲ )
🌹🌹يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.
ای مومنان! از صبر و نماز، کمک بگیرید، (زیرا) خداوند با صابران است. ۱۵۳ بقره.
🌹وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِن لَّا تَشْعُرُونَ.
و به آنهایی که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید. بلکه آنها زنده اند، ولی شما نمی فهمید. ۱۵۴ بقره.
ادامهء شرح واقعهء عاشورا.
👈 سعی کرده ام مهمترین مسائل را بیان کنم. آنهم فقط در چند پیغام کوتاه. اگر مسئله ای عنوان نشد دلیل بر بی اهمیتی آن نیست که در بارهء وقایع عاشورا هر چه بگوئیم کم است 👉
🕌 کاروان امام در دوم محرم الحرام به کربلا رسید. همراهان امام (به غیر از زنان و کودکان )، به نقلی متشکل بودند از هفتاد و دو تن مرد که هفده تن از آنها بنی هاشم بودند، و به نقلی دیگر، یاران امام سیصد یا چهارصد تن بودند که هفتاد و دو تن، بنی هاشم بودند.
کاروان امام به تپه ذوحسم، نزدیکی کوفه رسید که با حر و لشکر او مواجه شد. با هم گفتگو کردند. حر گفت ماموریت دارد امام را به کوفه نزد عبیدالله ببرد. امام فرمود کوفیان به من نامه فرستادند که ما امام نداریم، به کوفه بیا. اگر منصرف شده اند، برمیگردم. حر گفت من فقط دستور دارم تو را نزد عبیدالله ببرم، نه میتوانی بر مردم کوفه وارد شوی و نه میتوانی برگردی. فقط باید با من نزد عبیدالله بیایی. امام فرمود از تو پیروی نمیکنم و مسیرش را به چپ تغییر داد و، حر هم به دنبال ایشان حرکت کرد. ظهر دوم محرم بود که، سواری از طرف عبیدالله آمد و نامه ای از طرف او به حر داد. او به حر دستور داده بود حسین بن علی را در جایی که نه آب دارد نه کوه ونه آبادی، متوقف کن. حر هم چنین کرد.کاروان امام را در سرزمین نینوا که بیابانی بی آب و علف و هموار بود متوقف نمود.
این در حالی است که امام توان مقابله و عبور از سد سپاهیان حر را داشتند ولی دلیلی برای اینکار وجود نداشت. ایشان هرگز آغاز کنندهء جنگ نبودند، و هرگز حکومت نتوانست بر ایشان نام محارب بگذارد.
امام نام آنجا را پرسید، گفتند کربلا. امام از پدرش شنیده بودکه جبرئیل به پیامبر گفت: حسین را در سرزمینی بنام کربلا میکشند. دانست این همان نقطه ایست که در آن مظلومانه ترین دفاع تاریخ بشریت و ملکوتی ترین شهادتها و قدرتمندترین اسارتها اتفاق خواهد افتاد. جنگ و شهادت و اسارتی که باعث بقای اسلام و قرآن شد و این کاروان نام کاروان عشق به خود گرفت و امام حسین، شایسته لقب ثارالله گشت و حسرت و افسوس حضور در این نبرد را تا ابد بر دل مومنین گذاشت.
پس از آن، عبیدالله به امام نامه نوشت که یزید دستور داده از تو برای او بیعت بگیرم یا تو را بکشم. امام نامه را پاره کرد و جوابی نداد. قاصد عبیدالله برگشت و ماجرا را تعریف کرد. عبیدالله خشمگین شد و عمربن سعد را مامور نبرد با امام کرد. عمر روز سوم محرم، با چهار هزار نفر، مقابل خیمه های امام، خیمه زدند.
👈 عمر، فرزند سعد بن ابی وقاص است. سعد، یازدهمین نفری بود که به پیامبر ایمان آورد و در فتح ایران بسیار نقش داشت. او پس از فتح عراق اولین کلنگ ساخت کوفه را بر زمین زد. مردم کوفه عمر را یگانه آقازادهء شهرشان میدانستند (امان از اینهمه کج فهمی. عمربن سعد، آقازاده بود یا حسین بن علی، پسر امیرالمومنین و فاطمه دختر پیامبر؟)