⚫ در کربلا چه گذشت؟ ⚫ ( ۱۰ )
🌹🌹وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي....
و کسانیکه ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، آنانرا در غرفه هایى از بهشت جاى مى دهیم که نهرها در زیر آن جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند. چه خوبست پاداش عمل کنندگان. همان کسانیکه صبر (و استقامت) کردند و تنها برپروردگارشان توکّل مى کنند. ۵۸ و ۹ عنکبوت.
👈 استقامت و توکلی که در کربلاییان موج می زد.
🕌 پس از آنکه زینب کبری، در بدو ورود به کوفه، با سخنانش، بر طبل رسوایی آل امیه کوبید، حضرت سجاد سخنان حضرت زینب را ادامه داد.
🖤 امام سجاد، عمهء خود را از گریه آرام کرد و به مردم در حال گریه اشاره کرد که ساکت باشید، و چنین فرمود:
👈 ای مردم! هر که مرا می شناسد که می شناسد، هر که نشناسد، من علی بن الحسینم که او را در کنار فرات، بیگناه، سر بریدند. من پسر آن کسی هستم که پردهء حرمتش را دریدند و نعمت زندگانیش را ربودند و مالش را چپاول کردند و اهل و عیالش را اسیر نمودند. من پسر کسی هستم که او را دسته جمعی کشتند و همین افتخار مرا بس.
ای مردم! شما را بخدا، می دانید که به پدرم دعوتنامه نوشتید و او را گول زدید و از طرف خود عهد و پیمان با او بستید و با او بیعت کردید و در عوض، با او نبرد کردید و او را واگذاشتید؟ نابود کند شما را آنچه برای خود پیش آوردید و زشت باد نظریهء شما، با چه چشمی به رسول خدا نگاه می کنید آنگاه که به شما گوید: عترتم را کشتید و حرمتم را بریدید و از امتم نیستید؟
⚫ آواز مردم به گریه بلند شد و یکدیگر را فریاد می زدند: شما هلاک شدید و نمی دانید.
👈 سپس حضرت ادامه دادند:
رحمت خدا بر آنکه اندرزم بپذیرد و سفارشم را در راه خدا و رسول و خاندانش نگهدارد که ما را نسبت به رسول خدا پیروی خوبیست.
⚫ مردم گفتند: یابن رسول الله، ما همه شنوا و فرمانبردار و حرمت دار شمائیم، نه از تو روگردانیم، نه از تو کناره می گیریم. به ما دستور بده. خدایت رحمت کند، ما در جنگ و صلح با توایم و از هرکه بر تو و بر ما ستم کرده خونخواهی می کنيم.
👈 امام فرمودند:
هیهات هیهات، ای دغلبازان پرنیرنگ، میان شما و هوس بیجای شما مانع بزرگیست. میخواهید به من رو کنید به همان وضعی که پیش از این به پدرانم رو کردید؟ نه، هرگز به پروردگار شتران بانشاط حاجیان، هنوز زخم عمیق کشته شدن پدر و خاندانم در روز گذشته به هم نیامده، داغی که بر دل رسول خدا و پدرم و فرزندانشان آمده فراموشم نشده، استخوانهای گردنم را از هم جدا کرده، تلخی آن در میان حلقوم و حنجره ام مانده و تا استخوان سینه گلوگیر من است، خواهشم اینست که نه به سود ما باشید و نه به زیان ما.
🖤 پس از امام سجاد، ام کلثوم سخن گفت:
ای اهل کوفه! بد ببینید، چرا دست از یاری حسین برداشتید و او را کشتید و اموالش را بردید و خود را وارث آن کردید و زنانش را اسیر کردید و او را سرکوب نمودید؟ نابود و ریشه کن شوید، وای بر شما، می فهمید چه به سر خود آوردید؟ و چه بار گناهی بر دوش برداشتید؟ و چه خونهایی را ریختید؟ و چه بانوانی را اسیر کردید؟ و چه کودکانی را لخت نمودید؟ و چه اموالی را غارت کردید؟ بهترین مردان، پس از پیامبر را کشتید و رحم از دل شما برداشته شد. هلا (آگاه باشید) که حزب الله، کامیاب است و حزب شیطان، زیانکار.
🖤 سپس با اشعاری سوزناک، نوحه سرایی کرد و مردم از گریه و شیون، جنجال کردند، زنان خاک بر سر ریخته و به خود سیلی می زدند و، وای وای می گفتند و مردان، می گریستند و ریش خود میکندند.
پس از آن، اهل کوفه خرما و نان و گردو بدست کودکان اسیر میدادند. 🖤 ام کلثوم فریاد زد: ای اهل کوفه صدقه بر ما اهل بیت پیامبر، حرام است و آنها را از دست و دهان کودکان می گرفت و به زمین می انداخت و مردم می گریستند.
فرمود: خاموش باشید ای اهل کوفه، مردان شما ما را کشتند و زنان شما بر ما گریه میکنند، حاکم میان ما و شما در روز جزا خداست، در این میان که با مردم سخن میگفت، سرها را آوردند./سرهای شهدای کربلا را عصر عاشورا به کوفه برده بودند، اینک آنها را به میدان کوفه آوردند که با اسرا نزد عبیدا... ببرند/
🖤 در این هنگامه، چشم بانوی صبر و استقامت، زینب کبری، به سرها افتاد. گویند، سر خود را به محمل کوبید و از آن خون جاری شد و شروع به نوحه سرایی کرد. (محمل، اتاقکی چوبیست که روی شتر قرار میدهند برای افراد مهم. اما محملی که زینب، را بر آن نشانده بودند، شایستهء این بانو نبود، دو جایگاه چوبی بدون سقف، برای نشستن، از دو طرف شتر آویزان کرده بودند و بانوان اسیر را در آنها جای داده بودند. و این اسف بارترین و توهین آمیزترین شکل ممکن بود).
🖤 پس از آن سرها و اسرا را در کوچه های کوفه چرخاندند و به قصر ابن زیاد ملعون بردند 🖤