هدایت شده از آیات الهی
⚫ در کربلا چه گذشت؟ ⚫ ( ۱۵ ) 🌹🌹إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ..... خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را خریدارى کرده، که بهشت براى آنان باشد. (آنها) در راه خدا پیکار مى کنند، مى کشند و کشته مى شوند. این وعدهء حقیست بر آنها، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده. و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟ اکنون، به دادوستدى که با خدا کرده اید، شادمان باشید. و اینست همان رستگارى و پیروزى بزرگ. ۱۱۱ توبه. 👈 ادامهء شرح واقعهء عاشورا: کاروان خاندان نبوت در شام: 🕌 ‌‌‌‌به نقل از سهل بن سعد(از توابع رسول الله)پس از سه روز، کاروان اسرا را از خرابه، به کاخ یزید ملعون بردند (بدون رقیه خاتون). یزید بر تختی مرصع نشسته و شادمان منتظر سر بریدهء امام مظلوممان بود. سرها را آوردند. ⚫ شیخ قمی می‌گوید، یزید ملعون، آبجو می نوشید و از دهان بر،.........،می پاشید و شطرنج، بازی می‌کرد. امام سجاد فرمودند: بعد از این، نوشیدن آبجو و بازی شطرنج برای هرکه پیرو ماست حرام است (امروزه علمای دین، شطرنج را با قید شروطی، جایز میدانند). زحربن قیس، مسئول بردن سرها به شام بود، به امید دریافت جوایز، رو به یزید کرد و گفت: مژده گیر به فتح و نصر خدا، حسین و یارانش بر ما وارد شدند. جلوی آنها رفتیم و گفتیم، یا تسلیم عبیدالله بن زیاد شوند یا بجنگند، راه دیگری ندارند. و حسین، جنگ را بر تسلیم اختیار کرد. ما با آفتاب زدن روز دهم محرم، بر آنها تاختیم و گرد آنها را گرفتیم. بخدا به اندازهء نحر شتری یا خواب میانه روزی، نگذشت که تا نفر آخر آنها را کشتیم و بدنهای آنها، برهنه و خون آلود و چهره هایشان بر خاک بود. و آفتاب، آنها را تافته بود و باد بر آنها غبار می ریخت. سخنانش تمام شد و در انتظار پاداش ماند. یزید گفت، حسین را هم نمی کشتید از شما راضی بودم و جایزه ای هم به او نداد. ⚫ حالا کاروان معظم را مقابل یزید نشانده اند، و بسیاری از شیوخ و بزرگان قبایل، حتی بزرگان بلاد غیر اسلامی هم به آنجا دعوت شده اند و خانوادهء یزید ملعون هم در پس پرده نشسته اند. در کاخ شام، چند اتفاق مهم افتاد که باعث روشنگری حاضران شد. مهمترین آنها را می‌خوانیم: 👈 یکی از میهمانان یزید، ایلچی، از اشراف روم بود. گفت: ای پادشاه عرب، این سر از کیست؟ یزید گفت: این سر حسین بن ابیطالب است. رومی گفت: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر پیامبر. آن رومی نصرانی گفت: اف بر تو و دینداری تو. پدر من از نواده های داوود است که میان من و او، پدران بسیاری است و نصاری به این واسطه مرا بزرگ می شمارند و از خاک پایم برای تبرک می برند. آنوقت تو پسر دختر پیامبرت را که فقط یک مادر با پیامبر فاصله دارد، می کشی؟ من دیشب، پیامبر شما را خواب دیدم. به من گفت: ای نصرانی تو اهل بهشتی. من از این خواب، تعجب کردم. اینک معنای آنرا می دانم. و گفت أشهدأن لااله الاالله و أشهدأن محمدرسول الله. سپس سر امام را در آغوش گرفت و بوسید. همان دم به دستور یزید، گردنش را زدند. 👈 پس از آن، شیخی از شیوخ شام، برای اینکه اوضاع را سامان دهد، رو به اسرا کرد و گفت: حمد خدا را که شما را کشت و آشوب را خاموش کرد و هر چه بر زبانش، جاری شد، نثار خاندان عصمت و طهارت نمود (شرم از بیانشان). پس از آنکه سخنانش تمام و لال شد، امام سجاد به او فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ گفت، بله همه را خوانده ام. امام فرمود آیا این آیات را که می‌خوانم، دیده ای؟ و ادامه داد: بگو من از شما مزدی نمی‌خواهم جز مودت نزدیکانم (٢٣ شوری). و، به ذی القربی حقشان را ادا کن (۲۶، اسراء). و، خداوند، اراده کرده هر گونه ناپاکی را از اهل بیت، دور و آنها را تطهیر کند (۳۳، احزاب). آنگاه، رو به شیخ شامی، فرمود: آیا این آیات را خوانده ای؟! ما همینهایی هستیم که خداوند در این آیات از آنها سخن گفته. مجلس ساکت شد. 👈 یزید برای اینکه ذهن ها را از آیات مذکور دور کند، آیهء سی، از سورهء شوری را خواند: هر مصیبتی به شما می‌رسد، از خود شماست. امام در جواب او آیهء ۲۲ حدید را فرمودند: هیچ مصیبتى ( ناخواسته ) در زمین و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر اینکه همهء آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است. و این امر براى خدا آسان است. 👈 یزید نابکار نمی دانست که این مصیبت بر او وارد شده نه بر خاندان نبوت. و همچنان، مجلس در سکوت بود. /ادامه فرداإن شاءالله/