⚫ در کربلا چه گذشت؟ ⚫( ۱۸ )
🌹🌹سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.
سبقت بگیرید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى که پهنهء آن مانند پهنهء آسمان و زمین است و براى کسانیکه به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند آماده شده است، این فضل خداوند است که به هرکه بخواهد (و شایسته بداند)، مى دهد. و خداوند داراى فضل عظیم است. ۲۱ حدید.
👈 ادامهء شرح واقعهء عاشورا.
🕌 نتیجهء روشنگری پیام آوران عاشورا:
به نقل از دانشمند معظم شیخ قمی، پس از سخنان جانسوز امام سجاد، سوز و غم مجلس، با سخنان حضرت زینب که در پیغام روز گذشته خواندیم، اوج گرفت.
آنچنان که یکی از زنان یزید بنام هند که در پس پرده نشسته بود، حجاب از سرش برداشت و با پای برهنه، با شیون و فغان، همچنانکه بر سر میزد، از پس پرده بیرون آمد و وارد مجلس شد.
یزید، عبای خود را بر سر او انداخت و گفت چه میکنی؟ زن گفت: به من غیرت داری ولی به دختران پیامبر، غیرت نداری؟ میخواهم در غم و مصیبتشان، شریک شوم.
همهمه ای مجلس را فرا گرفت. کم کم صداها بالا رفت. حاضران بر یزید شوریدند و او را لعن کردند و به سر و سینه زدند و شیون و فغان سر دادند.
این خبر به بیرون از قصر رسید.
■ یزید، هراسان و سراسیمه شد. و گفت:
خدا پسر مرجانه را لعنت کند که از حسین خواست یا دست به دست من دهد یا با او بجنگد تا کشته شود. و چون او نپذیرفت، او را کشت و با کشتن او، مرا نزد مسلمانان، مغبوض کرد دشمنی مرا در سینهء آنها کاشت واکنون نیکان و بدکاران، برای کشتن حسین، مرا دشمن دارند. مرا با ابن مرجانه چه کار؟ خدا او را لعنت کند و دشمن دارد. من باید حسین را به خانهء خود می آوردم و هر چه میخواست از او پذیرا می گشتم حتی اگر به حکومتم خلل وارد میشد.
یزید، رفتار خود را با امام سجاد و اهل بیت، دگرگون کرد و منزلی به آنها داد و دستور داد آنچه برای رفاه، لازم دارند، در اختیارشان قرار دهند و وسائل عزاداری را برایشان فراهم کنند.
پس از آن، زنان خانهء یزید، سه روز نزد اهل بیت امام حسین، عزاداری کردند.
⚫ 👈 و اینگونه بواسطهء جهل و ظاهربینی مردم، هیجان خونخواهی امام حسین، آرام گرفت و متأسفانه مردم متقاعد شدند با عزاداری بر سیدالشهداء می توانند این واقعهء عظیم را جبران نمایند. گروه گروه، زنان شامی، سیاهپوش بر سینه و سرزنان، خدمت بانوان حرم، می رسیدند و مردان شامی هم بر امام سجاد وارد می شدند و عزاداری بسیاری برپا میکردند.
■ یزید دید اوضاع اصلا به نفع او نیست، با مشورت مروان بن حَکَم، تصمیم گرفت امام سجاد و خانوادهء او را از شام بیرون بفرستد. لذا امام را نزد خود خواند.
گفتگوی یزید با امام سجاد برای رفتن از شام، فرداإن شاءالله.