هدایت شده از به حق بسم الله الرحمن الرحیم
🏴🏴🏴🏴🏴 *«السّلام عليك يا مولاي يا اباعبدالله»* سرش مشتاق ديدار تنِ اوست تنِ خونين و خاكی، چشم‌برراه بگويد از فراز نيزه اين سر چه ديده از مصيبت‌های جانكاه سرش از خولی و آن غُصّه گويد كُند خاكسترْ اين قّصه چه كوتاه سرِ شاه است در نيزه‌سواری همان شاهِ شهيدِ ديده‌برراه ز نيزه او غمِ بسيار ديده غمِ زينب فراوان بوده بر شاه سرش از دِير و از راهب بگويد كه عيسی بوده در طوفش در آن گاه ز سنگ و بام و از شام بلا گفت ز اهريمن كه بوده در گذرگاه سپس از خيزران با او بگويد از آن ضربت كه آمد سخت و ناگاه الا ای وای از افتادنِ سر بوَد او «حينَ تَسجُد» باز در راه خرابه رفته اين سر وایِ من وای! در اين روضه چه غم‌ها گشته همراه! شده زهرانشانی دختر او خرابه بهر او بوده گذرگاه مگر خورشيد را مَركَب نياز است؟! به نيزه رفته آن خورشيد و هم ماه تنش بر خاکِ غربت خفته باشد چنان يوسف كه افتاده بر آن چاه چه گويم من که کار از چَه گذشته هزاران گرگ افتاده بر آن شاه تَنَش گويد ز صبح و شام و اين دشت از اين روضه بخيزد آه و صد آه كنار علقمه افتاده دستی كه می‌جويد نشانی از سرِ ماه دو چشمش گفت ای دستِ علمدار اگر بودی به هر منزل تو همراه گره در كارِ ما هرگز نمی‌بود غل و زنجيرها و توشهٔ راه! الا ای دستِ آن سروِ سپهدار سرِ سقّا بگويد سرّ جانكاه دو چشمش تكيه‌گاهِ كوثرِ حق كنون سيلي فراوان ديده در راه سرِ ديگر سرِ اكبر بيامَد فتاده روضهٔ او هم به افواه بگويد «عين» با «لام»ِ علي غم سپس «يا» گفته باشد روضه جانكاه سرِ قاسم عسل‌خیز است آری به لب دارد عسل آن پارهٔ ماه همه سرهای سرداران رسيده دلا نالان بگو صد آه و صد آه هزاران روضه اين‌ها گفته باشند شرر بر جانِ عالم می‌زنند، آه شب و روز و همه عمرم بگِريَم نگردد شعلهٔ این داغ، كوتاه