👈👈 ادامه پاسخ به سوال هفتم: نکته‌ی بعدی که باید به آن تأکید کرد این است که در بازه‌ی زمانی مورد بررسی که نقدینگی رشد می‌کند اما تورم متناسب با آن اتفاق نمی‌افتد، غیر از مواردی که در بالا به آنها اشاره کردیم، ناشی از این است که بخشی از نقدینگی رشد یافته اساساً وارد هیچ بازاری نشده و معطل در بیرون از جریان گردش پول باقی مانده است. از این رو تورم را نباید نسبت به کل نقدینگی رشد یافته مورد سنجش قرار داد، بلکه باید نسبت به آن بخش که در جریان گردش وارد شده است، سنجید تا بتوانیم رابطه دقیق و تناظر یک به یک بین تورم و رشد نقدینگی (نقدینگی وارد شده به جریان گردش) را مشاهده کنیم. نکته‌ی دیگری نیز هست که باید به آن هم توجه کرد. در مثال‌هایی که در بالا طرح کردیم، برای تعیین میزان افزایش قیمت، مقدار پول را با مقادیر فیزیکی تولید (تعداد نان و کفش و ...) مقایسه کردیم. حال آن‌که به‌دلیل وجود تفاوت در واحدهای اندازه‌گیری کالاهای مختلف و لذا عدم امکان جمع زدن بین تولید آنها، لاجرم باید ارزش پولی تولید و نه مقدار فیزیکی تولید را مورد استفاده قرار داد. این یعنی در هر دو کفه ی ترازو، پول حضور دارد: در یک طرف مقدار نقدینگی که متغیری پولی است و در طرف دیگر، ارزش پولی تولید که آنهم از جنس پول است. حتی وقتی تولید واقعی را ملاک نظر قرار می‌دهیم. مقادیر تولید را در قیمت‌های سال پایه باید ضرب کنیم. لذا ماحصل کلام تا اینجا این است وقتی در یک بازه زمانی مشاهده می‌شود نرخ رشد نقدینگی کم ارتباط یا بی‌ارتباط یا حتی دارای رابطه منفی با نرخ تورم است، دلیل آن هر کدام از موارد زیر یا مجموع موارد زیر است: - فقط تورم مشهود ملاک سنجش قرار گرفته است. - در محاسبه جزء مشهود، به برخی کالاها وزن داده شده است. - بخشی از نقدینگی رشد یافته در بازه مورد نظر به جریان گردش وارد نشده است. @drbakhshi_eghtesadekalaan