وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم / دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم گاه سفر آمد؛ نه هنگام درنگ است / چاووش می‌گوید که ما را وقت تنگ است گاه سفر شد، باره بر دامن برانیم / تا بوسه‌گاهِ وادیِ ایمن برانیم وادی پر از فرعونیان و قبطیان است / موسی جلودار است و نیل اندر میان است از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم / بانگ از جرس برخاست وای من خموشم دریادلان راه سفر در پیش دارند / پا در رکاب راهوار خویش دارند گاه سفر آمد برادر! گام ‌بردار! / چشم از هوس از خُرد از آرام‌ بردار! گاه سفر آمد برادر! ره دراز است / پروا مکن بشتاب! همّت چاره‌ساز است ره توشه باید عقل را در کار بندیم / دل بر خدا، آنگه به رفتن باره بندیم ره توشه باید شب را در دل نشانیم / وادی به وادی باره تا بر دل نشانیم باید خطر کردن، سفر کردن، رسیدن / ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن تنگ است ما را خانه، تنگ است ‌ای برادر! / بر جای ما بیگانه، ننگ است ‌ای برادر! فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید! / تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید! یعنی کلیم، آهنگِ جان سامری کرد / ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد گر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم / حکم جلودار است سر در پیش داریم حکم جلودار است بر هامون بتازیم / هامون اگر دریا شود از خون بتازیم از دشت و دریا در طلب باید گذشتن / بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن فرض است فرمان بردن از حکم جلودار / گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوار جانان من برخیز! بر جولان برانیم / زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم آنجا که جولانگاه اولاد یهود است / آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداست آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد / آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد جانان من! اندوه لبنان کشت ما را / بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را جانان من! برخیز باید بر جبل راند / حکم است باید باره تا دشت امل راند باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین / باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین باید به سر زی مسجد الاقصی سفر کرد / باید به راه دوست، تَرک جان و سر کرد جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش / آنک امام ما علم بگرفته بر دوش تکبیرزن، لبیک‌گو، بنشین به رهوار / مقصد دیار قدس، همپای جلودار …