تأويل عرفاني دين علاوه بر ظاهر، باطني دارد و متون ديني علاوه بر معاني ظاهري که براي همگان قابل فهم است،‌ معاني باطني دارند. اين اصل مبتني ‌‌بر يک سلسله مباني هستي‌شناختي، انسان‌شناختي و معرفت‌شناختي است که به موجب آن، عالمِ نفس انساني و معرفت، مراتب و بطوني دارد. يکي از معاني تأويل، کشف معاني باطني متون ديني است. با تأمل در موضوع تأويل، نسبت عرفان و دين معلوم مي‌شود. تأويل مبتني ‌‌بر باطن داشتن دين و معاني بطني متن ديني است. آن معاني بطني همان معارف اصیل عرفاني است. تأويل عرفاني تطبيق کتاب تدويني با کتاب تکويني و کتاب نفس است. به بيان ديگر تأويل همان راه يافتن به مراتب معاني باطني قرآن است. قسمي از تأويل و راه يافتن به باطن با به‌کارگيري عقل و استفاده از روش‌هاي تفسيري ميسر است. اما تأويل عرفاني راه يافتن شهودي به بطون قرآن است که جز با طهارت نفس و ارتقاي وجودي نفس و افاضۀ الهي ميسر نيست. علم به تأويل يعني علم به باطن قرآن بالأصاله از آن خداوند است: ... وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الأَلْبابِ؛ «کسي جز خدا تأويل آن را نمى‏‌داند و آنان كه در دانش استوارند مي‌گويند: ما به آن ايمان داريم، همه از سوى پروردگار ماست و اين را جز خردمندان متذکر نمي‌شوند». اما خداوند علم به تأويل را به کساني که قابليت آن را دارند متناسب با درجۀ قابليتشان افاضه مي‌کند. در رأس اين افراد، رسول خدا است که مخاطب مستقيم قرآن بوده و اوست که قرآن را مي‌شناسد: انما يعرف القرآن من خوطب به؛ «فقط كسي كه مخاطب قرآن است، آن را مي‌شناسد». در درجۀ بعد اين دانش به وارثان او از اهل بيتش تعلق دارد؛ چنان‌که ابن‌فارض مصري دربارۀ امير المؤمنين مي‌گويد: «واوضح بالتاويل ما کان مشکلا علي بعلم ناله بالوصية؛ علي از راه تأويل، مشکلات را حل کرد با علمي که از راه وراثت به آن رسيده بود». پس از انبيا و اوليا، هرکس به ميزان قربش به آنان، از اين فيض حظي دارد. بحث تأويل، ظرايف و دقايقي دارد که در اين مختصر نمي‌گنجد. http://eitaa.com/dreshkevari