نوشدن جان و جهان در نگاه مولانا به بهار
آمد بهار عاشقان
تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان
تا مرغ جان پران شود
هم بحر پرگوهر شود
هم شوره چون گوهر شود
هم سنگ لعل کان شود
هم جسم جمله جان شود
چیست نشانی آنک، هست جهانی دگر؟
نو شدن حالها، رفتن این کهنههاست
روز نو و شام نو، باغ نو و دام نو
هر نفس اندیشه نو، نوخوشی و نوغناست
نو ز کجا میرسد، کهنه کجا میرود
گر نه ورای نظر، عالم بیمنتهاست؟
عالم چون آب جوست، بسته نماید ولیک
میرود و میرسد، نو نو این از کجاست؟
http://eitaa.com/dreshkevari