پرده پنجم:
پدرم با من تماس گرفت. گفت یکی از دوستانش چند روز است مبتلا شده و تنگی نفس او رو به پیشرفت است.
گفتم به او بگوئید بیمارستان نرود و سریع به مطب مراجعه کند.
خوشبختانه فردای آن روز آمد، عرق سرد بر او نشسته بود و نیم خیز نشسته و نفس میکشید.
سریع به بچههای مطب گفتم یک بادکش ریه انداختند و بعد از آن حجامتش کردیم. همان لحظه تنفس او بهبود یافت. گفتم: به منزل برو و سایر بندهای پروتکل درمانی را کامل انجام بده.
روز بعد پدرم تماس گرفت و گفت حال دوستش کاملا خوب شده و خیلی تشکر کرده است.
پرده ششم:
یکی از بیماران 4 عدد دفترچه بیمه خانوادهاش را جلوی من گذاشت که در آنها سرم و آمپول ویتامین بنویسم !
گفتم: این همه سرم و آمپول ویتامین برای چه میخواهی؟
گفت از اقوام دور و نزدیک من تا الان 6 نفر مبتلا به کرونا شده اند که با حال خوب و با پای خود به بیمارستان رفتند و همگی بعد از چند روز مرحوم شدند لذا دیگر بیمارستان نمی رویم. میخواهیم خودمان را با همین چیزها درمان کنیم! پروتکل پیشگیری و درمانی را به او آموزش دادم که اجرا کند.
@matabmontazer