‍ "می گفت؛ بی انرژی ام!" ☆ روزی کسی مرا گفت: بی انرژی ام، پر از ضعفم، توان و حوصله ی هیچ کاری را ندارم، چه کنم؟! به او گفتم؛ راهش را می دانم اما چه کنم که شما اهل عمل نیستید، ذهن تان نمیگذارد که عمل کنید! بی انرژی بودن شما از فکر و خیال ذهن شلوغ و درهم برهم تان است. این ذهن شما تمام انرژی های حیاتی تان را مفت می دزدد. بلافاصله گفت؛ تو چکار میکنی که فکر و خیال نمی کنی؟! خندیدم و گفتم؛ ها، این سؤال بجایی است! من همه چیزم را به خدا واگذار می کنم، آن هم اینگونه و با این خطاب؛ می خواهی بکُشی، بکُش! می خواهی گشنگی بدهی، بده! می خواهی دربدر و آواره ی بیابانم کنی، بکن! بیمارم می پسندی، بی پولم می پسندی، تنهایم می پسندی، هر کاری که دلت می خواهد بکن... من تسلیمم ای خیر مطلق! و آنگاه به طرفه العینی همه ی فکر و خیال ها می پَرَد! اما شما می خواهید همه مسائل را ذهن تان حل کند! شما حتی وقتی می گویید خدایا همه چیز را به تو واگذار کردم، فقط با زبان تان می گویید و در دلتان چیز دیگریست. @nafsemotmaen