وقتی حرف از این واگذاری می زنید در دلتان اینست که با این واگذاری پولدارتر می شوم، بیشتر می خورم و دنیایم رنگارنگتر می شود، کیف بیشتری را تجربه می کنم، پر از داشتن می شوم، هفت پارچه آبادی بغلی را هم بدست می آورم، رئیس هم می شوم، دست به هر چیز بزنم طلا هم می شود و از این قبیل! این از نظر من واگذار کردن امور به خدا نیست! این خود یک نفسانیت خطرناک است. بیشتر شبیه کلاهبرداری است تا واگذاری! واگذار کردن امر به خدا، یعنی چنان تسلیم بی چون و چرای همه تصمیمات خداوند بشوی که ابداً خوب و بد نکنی. واگذاری یعنی؛ او هر کاری که دلش می خواهد بکند، چه ذهن من خوشش بیاید چه خوشش نیاید. البته خدا هر کاری که بخواهد می کند، و اینجا این ماییم که با تسلیم نبودن مان فقط خود را سبک و خوار می کنیم! به او گفتم؛ دوست من! ذهن شلوغ با فکر و خیال های جور واجورش، دزدان انرژی اند. انرژی ای که ناب و خاص و ویژه است. فکر و خیال ها دوستان تو نیستند، نجات بخش نیستند. هیچ وقت نبوده اند. اگر نجات بخش بودند، که تا حالا باید نجاتت داده بودند! پس چرا می نالی و از بی حالی و ناتوانی در رنج و شِکوه ای؟! اگر حرف گوش کن هستی، به شیوه من همه چیزت را واگذار کن. خالی باش. از خواسته ها رها شو و نترس. مگذار ذهنت تو را بترساند. این که می گویم بی تفاوتی نیست. شیوه کسب و ذخیره ی انرژیِ حیاتی است. تو با سلوکی اینگونه، تمامی انرژی هایت را بدست می آوری، دوباره پُر می شوی. وقتی انرژی حیاتی ات را ذخیره کنی و اجازه ندهی که آن را از تو بدزدند، از آن پس بهتر می بینی، بهتر می شنوی، هشیارتر می شوی و فرصت ها را نیز بهتر در می یابی، حتی فعال تر می شوی. زیرا انرژی کار را داری. پس انرژی ات را حفظ کن. زندگی کردن، به انرژی حیاتی نیازمند است. آن سرمایه ارزشمند را با فکر و خیال های احمقانه و ناشدنی، مفت از دست مده. @nafsemotmaen