احمد غلامعلی
چه شوقی میچکد از صورتش وقت وضو امشب برایش عاقبت آن لحظۀ دلخواه میآید برای بار آخر کوچهکوچه، کوفه میبیند سراغ سایههای تیره، نور ماه میآید نمیبینند مردم حجم تنهایی مولا را غریبی علی تنها به چشم چاه میآید