مسموکلکریم آخر هفته و خسته در شلوغی مترو، این عبارت را از جوانی خوشرو به نام ایگور اهل روسیه(شهر کازان) مشغول به تحصیل در رشته علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی شنیدم. - این ... قطار... صادکیه... می‌رود؟ سر چرخاندم و تأیید کردم. کتاب صعود چهل ساله را دستم می‌بیند و به سختی ولی خوب منظورش را به فارسی می‌رساند. - ممکنه ... کتاب... را ببینم؟ برانداز می‌کند و تورقی. برخی کلمات را از فهرست به من نشان می‌دهد و معنی اش را می‌پرسد. به انگلیسی پاسخ می‌دهم. سری تکان می‌دهد - Can you speak English? - a little از اینجا به بعد با ترکیب فارسی سخت و اندکی انگلیسی هم‌کلام می‌شویم. کتاب را ورق می‌زند و سعی می‌کند بفهمد. خنده ای تلخ و شیرین می‌زند و می‌گوید: «زبان فارسی خیلی سخت است» بر اساس سیاست همکاری علمی و تبادل دانشجو میان ایران و روسیه، برای تحصیل در ایران بورس شده و حدوداً سه ماه است به تهران آمده. می‌گوید که شاه‌نامه را دوست دارد. از طریق رایزن فرهنگی ایران و یک استاد ایرانی در دانشگاهی در روسیه با زبان و ادب فارسی آشنا شده ولی باز تکرار می کند: «زبان فارسی خیلی سخت است» می‌گویم ایران را بگرد؛ اصفهان و شیراز و مشهد را پیشنهاد میکنم. دوست دارد ولی نگران است. مشخص است از ناآرامی های اخیر، مضطرب شده و نمی‌تواند ناراحتی خود را پنهان کند. هرچند کاملاً هوشیار است که وارد مباحث سیاسی نشود ولی دانشجوی علوم سیاسی را گریزی نیست آن هم وقتی به تور کسی چون من خورده باشد! از سختی اخذ ویزای ایران برای دانشجو می‌گوید و از بروکراسی اداری دانشگاه و وزارت کلافه است. چیزی جز ابراز تأسف ندارم. «زبان فارسی خیلی سخت است» از زبانش نمی‌افتد. می‌خندم و می‌گویم زبان روسی هم برای ما سخت است. می‌پرسد که آیا دانشجو هستم و وقتی متوجه می‌شود استاد حقوق در دانشگاه هستم، ذوق می‌کند و البته سعی می کند با ادب و احترام بیشتری رفتار کند. دست بر قضا مسیرمان یکی است. مصاحبتمان یک ساعت طول می‌کشد بی‌وقفه. دوباره به مباحث علمی و اجتماعی برمی‌گردیم. می‌گوید دانشجوی ضعیفی در روسیه محسوب می‌شود چون غیر از روسی، فقط سه زبان! بلد است. متحیر می‌شوم. - در روسیه ... باید پنج زبان بلد باشی تا دانشجوی قوی شناخته شوی اندکی انگلیسی می دانست و تا حد قابل قبولی هم فارسی. زبان سوم هم لابد باید یکی از زبانهای اروپایی باشد. - مسموکلکریم؟ روسی که هیچ، در گنجینه لغات فارسی و انگلیسی می‌چرخم ولی چیزی پیدا نمی‌کنم. - کسی ... که ... بخواهد به ایران برود ... برای تحصیل، باید فارسی و عربی بداند. ما إسمک الکریم؟ بالاخره دوزاری می افتد که دارد به عربی می‌پرسد اسم شریفتان چیست؟ اندکی گیج، جواب می‌دهم: إسمی حامد به عربی فصیح می‌تواند مکالمه کند. به فکر فرومی‌روم و اصل ۱۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از ذهنم می‌گذرد: «از آنجا كه زبان قرآن و علوم و معارف اسلامي عربي است و ادبيات فارسي كاملاً با آن آميخته است اين زبان بايد پس از دو‌ره ابتدايي تا پايان دو‌رة متوسطه در همه كلاس‌ها و در همه رشته‌ها تدريس شود.» آموزش عالی روسیه، شرط بورس شدن به ایران را دانستن زبان عربی دانسته! واقعاً چرا؟ در ایران که فقط در برخی نقاط مرزی ایران با عراق، عربی محلی رایج است همین. به نتیجه ای نمی‌رسم. از اینجا سه‌زبانه به پیش می‌رویم. از عربی دانستنش ذوق می‌کنم و مقداری احساس تکلیف. نرم افزار قرآن در گوشی را باز می‌کنم تا کلام الله را به سمع و نظر اهل کتاب برسانم. فاتحه الکتاب را باز میکنم و جلوی رویش قرار می‌دهم. نمره روخوانی قابل قبولی می‌گیرد. لابد در همین چند ماه اقامت در ایران به چشم و گوشش خورده بود. ولی نه! ماتم می‌کند. - یس والقران الحکیم انک لمن المسلمین علی صراط مستقیم تنزیل العزیز الرحیم ... یخ می کنم. ادامه می‌دهد: حافظ سوره یس هستم. با پایان یافتن امر مقدس تبلیغ، گوشی را در جیبم می‌گذارم تا جریان آشنایی اش با قرآن در سفارت ایران در روسیه را درست بفهمم. در لحظات خداحافظی هم ضربت آخر را زد وقتی گفت که قاری قرآن است و من شک بردم که مسلمان باشد ولی تصریح کرد که ارتودوکس مذهب است. بعد از ۵۰ دقیقه ایستاده سخن کردن، جایی برای نشستن در قطار یافت شد. از جایگاه اجتماعی استاد دانشگاه در ایران می‌پرسد. از احترام مردم به مقام معلم می‌گویم ولی قانع نمی‌شود می‌گوید چطور احترام می‌گذارند؟ دوباره گیج می‌شوم. - در روسیه ... اساتید یونیورسیتیه ... خارج از دانشگاه لباس متمایز می‌پوشند تا مردم آنها را بشناسند. اطلاعات جالبی را خودجوش به اشتراک میگذارد. مثلاً در متون درسی دانشگاهی در روسیه درسی به عنوان سیاست امام (خمینی) وجود دارد. اضافه می‌کند که دانشجویان با Islamic Revolution thought نیز آشنا می‌شوند. دوست نداریم گفتگو تمام شود. بنای تداوم ارتباط می‌گذاریم و خداحافظی می‌کنیم. - از ... دیدارتان ... خیلی خوشحال شدم پروفسور.