دکترمحیی:
📚داستان خضر نبی(ع) و #سائل
خضر نبی در سایه درختی نشسته بود،
سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد (درخواست کمک داشت) حضرت خضر علیه السلام دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت... ❕
گفت: ای سائل ببخش چیزی ندارم... ❕
⭕️سائل گفت: تو را به خدا سوگند میدهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد؛
شاید چیزی داری و نمیدانی...
حضرت خضر علیه السلام برخواست گفت: صبر کن دنبالم بیا برویم...
به بازار برده فروشان آمد و گفت: مرا بفروش و پولش را بگیر و ببر، چاره علاجت کن، سائل گفت نه هرگز... ❌
حضرت خضر نبی گفت: باید اینکار را انجام دهی...
القصه؛ خضر را سائل فروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد... ❕
خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیر مردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمیسپرد...
روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر علیه السلام خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد...
خضر علیه السلام گفت: کاری به من بسپار؛ من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم...
⭕️مرد گفت: همین بس...
خضر اصرار کرد، مرد گفت: پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگهای کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم...
خضر نبی علیه السلام پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانهای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت...
صاحب خضر علیه السلام آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست... ❕
گفت: تو کیستی ای مرد، خود را معرفی کن...
گفت: غلام توام...
گفت: تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن... ❕
خضر علیه السلام گفت: مرا چرا به خالقم سوگند دادی... ⁉️
یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم... ❕
✅من خضر نبی هستم...
مرد گریست و گفت: مرا ببخش نشناختمت...
گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان... ❗️
گفت: ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه...
گفت: ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شدهام به راحتی نمیتوانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمیتوانم اشک بریزم، چرا که میترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم... ❕
✅
مرا لطف فرموده آزاد کن...
صاحب خضر علیه السلام گریست و او را آزاد کرد...
حضرت خضر علیه السلام کسی است که برای #وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت...
راستی؛ ما برای خدای خود چه می کنیم ⁉️
✅قدری بیندیشیم…❕
#یامحیی
■⇨
@drmahdikhanloo
Drmahdikhanloo.com