شیخی بار گندم خویش به آسیاب برد. آسیابان گفت: دو روز دیگر آردها آماده است. شیخ با لحنی آمرانه گفت: گندم مرا زودتر آرد کن. وگرنه دعا میکنم خرت تبدیل به سنگ شود. آسیابان در جواب گفت: اگر نفسی به این گیرایی داری، دعا کن گندم خودت آرد شود! ای کاش ما هم بجای اینکه برای همه آرزوی مرگ کنیم، برای خوشبختی خودمان نیز دعائی بکنیم..!