امسال خیلی دوست داشتیم بریم نماز عید.
باید میرفتیم شهر کلن که خب نسبتا از ما دوره.
نشد، توفیق نداشتیم.
می خواستیم بریم مسجد نماز و بعد هم بریم نهار با بچه ها. اینطوری یه خاطره خوب برای بچه ها از مسجد و روز عید ساخته میشد که نشد دیگه.
امروز فقط تونستیم یک ساعت و نیم وقت مشترک خانوادگی پیدا کنیم برای عید بازی.
پس همه با هم رفتیم صبحونه خوردیم.
قدیمی های کانال میدونن، اینجا ساندویچ تخم مرغ و قهوه برای ما و شیر کاکائو برای بچه ها از ساده ترین و ارزونترین خوراکی های دم دسته. اما خب همین که خانوادگی رفتیم به بچه ها چسبید.
بعد از صبحونه هم چون هنوز یکمی وقت بود رفتیم کتابفروشی تا بچه ها یکی یه دونه عیدی برای خودشون انتخاب کنن.
البته تو این زمان بابای بچه ها دوباره درگیر تلفن و ایمیل های کاری شدن، اما بودنشون باز هم غنیمتی بود.
این وسط زهرا یاس میخواست دو سه تا خرید کوچولو دیگه انجام بده.
به سختیییییییی پا گذاشتم روی مهر و عطوفت مادریم و گفتم اگر میخوای بخری باید خودت پولش رو بدی( از قلکش) به راحتی قبول کرد تازه ذوقم کرد که می تونه خودش پول بده🤦🏻♀️😅
کانال
#دکتر_موتا در ایتا
دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
استفاده از مطالب کانال به هر نحوی فقط با ذکر منبع