به وقت خاله بودن.... بعد سالها دوری از مدرسه، بین یه دنیا کار و بی خوابی و خستگی صبح اول وقت اومدم مدرسه خواهر زادم چون برنامه پیاده روی تا حرم دارن و دوست داشت من همراهش باشم. میدونی احساس کردم همراهی با زهراناز خانم وظیفه خاله جون بودنمه این ایام وقتی شب ها ساعت یک دو میخوابم و صبح ها ۶ و ۷ بیدار میشم همش یاد این جمله میشا میافتم که میگفت رفتی ایران حسابی استراحت کن خستگی کار از تنت بره 🤐🤐😕 کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef