چه خاطره ها که زنده نشد... تو راه که داشتیم گاز میدادیم تا دیر نرسیم، بچه ها با نگرانی گفتن حتی اگر یک دقیقه هم تاخیر داشته باشیم باید بریم دفتر برگه تاخیر بگیریم. یادم اومد زمان تحصیل خودم تو جلسه اولیا مربیان مدیر به مامانم گفته بودن دختر شما کم مونده من رو از روی صندلیم بلند کنه بشینه جای من😁😁 کانال در ایتا مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef