سینه ی تنگ مراجرعه هوائی بدهید خشکی کام مرا آب بقائی بدهید هرکسی همنفسم شد، نفسش بند آمد نفس سرد مرا حال و هوائی بدهید ره صدساله به یک طرفة العینی بروم گر به دستم به بر نیل، عصائی بدهید شک ندارم که شود خسرو شیرین دهنان عشقتان راچو به هر بی سروپائی بدهید راه دوری نرود آن شرف الشّمس شما گر که در حین رکوعی به گدائی بدهید گوشه ی چشم شماخانه ی امّیدمن است کنج این خانه مرا کاش که جائی بدهید من از این دیر خرابات دگر خسته شدم مرد و مردانه مرا اذن رهائی بدهید یا که جانم بسِتانید و به قبرم ببرید یا برات سفر کـرب و بلائی بدهید : گله‎ای نیست اگر این همه آواره شدیم تا زمانی‌ که نیایی‌تو، سروسامان نیست سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام