‍ 🌹قلب رئوف ابراهیم حتی با حیوانات هم محبت داشت. حتی نمی توانست ببیند که یک حیوان اذیت می شود. 🌺یک روز قرار شد از گیلان غرب به کرمانشاه و از آنجا به تهران بیاییم. سوار مینی بوس و راهی کرمانشاه شدیم. همین که ماشین از شهر خارج شد، یکدفعه ترمز کرد و صدایی آمد. انگار یک چیزی به ماشین خورد. راننده لحظه ای توقف کرد و حرکتش را ادامه داد. 🌸ابراهیم از شیشه نگاه کرد و متوجه شد که این توقف، به خاطر برخورد ماشین با یک سگ بود. ابراهیم به راننده گفت: "نگه دار ببینم چی شد؟!" راننده گفت: "چیزی نیست. سگ بود." ابراهیم بلند تر گفت: "نگه دار، من می خوام پیاده بشم." کرایه را حساب کرد و پیاده شدیم. 🌼رفتیم سراغ سگ. حیوان زبان بسته قادر به حرکت نبود. ابراهیم با یک تکه چوب و پلاستیک پای سگ را آتل بست. خلاصه آن سگ هم از محبت ابراهیم بی نصیب نماند. 🌷یکی از کردهای محلی که از دور شاهد این صحنه بود جلو آمد. به کار ابراهیم خیره شده بود. از این کار خیلی خوشش آمد و تشکر کرد. ابراهیم کمی پول به او داد و گفت: "مراقب این زبان بسته باش. اگر شد کمی استخوان برایش تهیه کن." 💐شخصیت ابراهیم واقعا عجیب بود  به خاطر یک سگ سفر خودش را به عقب انداخت و خودش را اینگونه به سختی کشید. حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده که: "به واسطه محبت یک زن به یک سگ و آب دادن به او، گناهان آن زن بخشیده شد." 📚سلام بر ابراهیم2 🍃 🌸🍃@ebrahiimhadi74