#خاطرات_شهدا
| رًّفّْــیــقِّ آســـًّمـــُّونِّــے |:
#شهید_عارف
#شهید_احمد_علی_نیری
راوی_دوست_شهید
🌹 خانواده ی آن ها نسبتا ثروتمند بود.
پدرش از خارج از کشور برای احمد یک کتانی بسیار زیبا آورده بود.
آن موقع این چیزها اصلا نبود..!!
احمد همان شب کتانی رو به مسجد آورد و به من نشون داد...می دونست که خانواده ی ما بضاعت مالی چندانی نداره
🌹 برای همین اصرار داشت که من اون کتانی رو بردارم.
می گفت : من یک کتانی دیگه دارم.
احمد به تمام مستحباتی که می شنید عمل می کرد.
مثلا به یاد دارم چهل روز جلوی درب خانه رو آب و جارو می کرد.
🌹 در خانه وقتی میخواست بخوابد.با انداختن تشک یا داشتن تخت و ...
مقید نبود.
با اینکه در خانه هر چه که می خواست براش فراهم بود.
اما یک پتو بر می داشت و به سادگی هر چه تمام تر می خوابید. 👌
مدتی در چای فروشی یکی از بستگان کار می کرد.احتیاجی به پول نداشت
🌹 اما میدونست که اهل بیت بیکاری رو بزرگترین خطر برای جوانان معرفی کرده اند.
آخر هفته که حقوق می گرفت.همون موقع خمس حقوقش رو حساب می کرد
و سهم سادات رو به یکی از سادات مستحق می رسوند.
سهم امام روهم غیر مستقیم به حاج آقا حق شناس می داد.
🇮🇷 #رفیق_آسمونے
@ebrahimdelha
•┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈•