♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
. •#ڪتاب‌زیرتیـغ ‌‌•#خاطࢪاتے‌ازشہیدمحسن‌حججے🌸🍃 👥 |فصل³: بھ‌ࢪوایت‌‌دوستان . محسن‌خیلےازڪارهاشوباتوسل‌
. • ‌‌•🌸🍃 👥 |فصل³: بھ‌ࢪوایت‌‌دوستان . واگویه‌ی‌شهیدحججےباشهیداحمدکاظمی؛ حاج‌احمدچندوقتي‌بودازشمایادےنڪرده بودیم، البته‌‌هرروزدر اردواسمتونومیدیدیم امافقط‌یك‌ اسم بود‌. اصلاانگارنه‌انگارڪه بااسم‌شماوبا‌اسم‌موسسه، آمدیم‌اردو. بگذاریدخودمونوتوجیه‌ڪنیم، حاجے! باور ڪنید، درگیرڪلاس‌هابودیم حاجي! نیت مهم‌هست،اسمورسم‌مهم‌نیست! وهزارتا دلیل‌دیگه! حاج‌احمد! خیلےدلم‌گرفته، سر سفره‌ے‌شماوشهدا نشستموحواسمون‌به شمانیست. هرچنداساتید هرروز حرف از شناخت‌شماوشهدامیزنن! حاجی! هواسمون‌داره‌پرت‌میشه، یاشایدداریم‌به شماعادت‌میڪنیم! وچه‌بددردیه،درد عادت‌کردن انگاریادمون‌رفته‌براےچی اومدیم! دوران‌صلح‌اونقدرطولانی‌شده که‌دشمن‌عملیات‌شده‌اوقات‌فراغت‌زندگی ما، ڪارماشده‌فقط‌شوخی‌وبچه‌بازی هرچندڪه‌ظاهرمون، غلط‌اندازه! وهمه فڪرمیڪنن‌از رزمندگان‌مخلص‌جنگ نرمیم! یادمون‌رفته‌ڪه‌اومدیم خودمونو بسازیم! حاج‌احمد، یادتان‌هست‌سال۸۵؟ راهیان‌نور؟ یك‌مشت‌بچه‌راڪه‌ازشهید وشهادت‌هیچ‌نمیدونستن، بی‌بهانه‌جمع ڪردید وبردیدجنوب، ویادتان‌هست عهدنامه‌نوشتیم؟ اماببخشید! گمش ڪردیم! اماشماگفتیدمشڪلےنیست. خندیدودستےبه‌شونمون، زدیدوگفتید یاعلی! بردیدمان‌عرفه! مشهدوحتےاردوی جهادی! ودوباره‌گفتید:بنویسید! نوشته‌هایتان‌راامضامیڪنم، عهدنامه، مرامنامه، سوگندنامه! بازهم‌ببخشید اون‌روزهاجوهرخودڪارمون، سفید نوشته بود، الان‌بجزچندتاڪاغذسفید چیزےنداریم! نه! انگارشایداصلاچیزے ننوشتیم. حاج‌احمد! شرمندم! حرفهای حاج‌حسین‌یڪتاتوےمجتمع‌غدیر! مشهد ۸۹،همش‌یادمان‌رفت، توےشلمچه دم غروب، چقدرگریه‌ڪردیم! وبازیادمون‌رفت حاج‌احمد! معذرت‌میخوام؛ اردوے‌جهادی صبرماڪم‌بود . . . ¦⇠ ════════════ ᴊᴏɪɴ°••☞ ⁦http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f