.
•
#ڪتابزیرتیـغ
•
#خاطࢪاتےازشہیدمحسنحججے🌸🍃
👥 |فصل³:
بھࢪوایتدوستان
.
حسینے: یڪروزبهمحسنگفتم؛ میدونےچیه؟
منآرزودارماونقدرپولداربشم، ڪهبتونمیه
خونهتوبهترینجاےاصفهان بخرم! دائمهم
مسافرتاےخارجےبرم، وگشتوگذارڪنم!
بعدازمحسنپرسیدم؛ توجهآرزوییدارے؟
فقطیهڪلامگفت؛ شهادت !
لقمانے: ماتواصفهانهیئتےداریم بهنامِ
روضهرضوان! ڪهبهمناسبتایاممحرموصفر
چهلشببعدازنمازمغربوعشا، دراون
برنامه، برگزارمیشه. محسنجزءخادمین
اینهیئتبود، اونهرشبفاصلهی۳۰کیلومتری
نجفآبادتااصفهانروباماشین، میومدوبعداز
پایانجلسه، ساعت۱۱شببرمیگشت! روزی
ڪهاونوبرایخادمےپذیرشڪردیم، دونکته
روبهماگوشزدڪرد! یكاینڪهگفت؛ من
نمیخوامدردیدباشمودیدهبشم! منوجایی
بزاریدڪهپشتقضایاباشم، دو اینکههرچے
ڪارسختتواینحسینیه، هستوبهمنبدید
بعضےازشبها، وقتےچهرهیخستهی اونو
میدیدم! میگفتم؛ اقامحسن! ببخشید،خیلی
خستهشدی؟ میگفت؛ حاجےناراحتنباش!
براامامحسینفقطبایدسرداد.
صادقیان: طبققرارےڪهبامحسنگذاشته
بودیم، هرروزبراےنمازصبح، بهمسجد
جامعنجفآبادمیرفتیم، هرکدومزودتر
بیدارمیشد زنگمیزد بع اونیڪےوبیدارش
میڪرد! یروزهرچےتماسگرفتم، محسن
گوشیوجوابنداد! صبحتوےپارکینگ
دیدمش! وعلتروجویاشدم، خیلےناراحت
بود. سرشوتڪوندادوگفت؛ دیشبتا
ساعت۳بیداربودم! نمازصبحممقضاشد
دوروزبعدڪهدیدمش، رنگشزردو
لبهاشخشكشدهبود، پرسیدم: بازمروزه
گرفتے؟گفت: اینروزه، جریمهیهمون
نمازصبحےهستڪهقضاشد!
عظیمے: ایناواخربعضیهاتوےفامیل،
دستشمینداختن! تاواردجمعمیشد، همه
باهمصلواتمیفرستادنوبحث، روعوض
میڪردن! چونمحسنتیپحزباللهیداشت
ریشمیذاشت، پاسداربود، بهشگیرمیدادن
وتکهاندازیمیڪردن، امامحسنعکسالعمل
خاصینشوننمیداد. دلخورمیشد، ولے
حرڪتےنمیڪرد!
¦⇠
#ادامهدارد
════════════
ᴊᴏɪɴ°••☞
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f