به نام خدا یک روز صحبت به اينجا رســيد كه آرزوي خودمان را بگوئيم. هر كسي چيزي گفت. بيشتر بچه‌ها آرزويشان شهادت بود. بعضيها مثل شهيد سيد ابوالفضل كاظمي به شوخي ميگفتند: خدا بنده‌هاي خوب و پاك را ســوا ميكند. براي همين ما مرتب گناه ميكنيم كه ملائكه سراغ ما را نگيرند! ما ميخواهيم حالا حالا ها زنده باشم. بچه‌ها خنديدند و بعد هم نوبت ابراهيم شد. همــه منتظر آرزوي ابراهيم بودند. ابراهيــم مكثي كرد وگفت: آرزوي من شهادت هست ولي حالا نه! من دوست دارم در نبرد با اسرائيل شهيد شوم! 📚سلام بر ابراهیم۱ 🇮🇷 @Ebrahimhadi