جا نمازش را گوشه ی اتاقم، زیر پنجره پهن کرد، و در حالی که آستین های لباسش را پایین می آورد، روی سجاده ایستاد. در مدت کوتاهی که او را می شناختم، هیچ وقت ندیدم، نمازش را غیر از اول وقت بخواند. صدای غم زده ام را صاف کردم و گفتم: - حسام! چرا واسه خوندن نماز این قد عجله داری؟ در نور کم جانِ مهتاب، که از پنجره به اتاق تابیده بود، به سمتم برگشت. صورتش هنوز نم داشت و موهای خیسش، پریشان بر پیشانی اش دل می برد. لبخند زد. - چایی تا وقتی که داغه، می چسبه. همچین که سرد شد، از دهن میفته. نمازم تا وقتی داغه، به بند بند روحت گره میخوره. بعدشم، ﷲ اکبر اذون که بلند میشه؛ امام زمان اقامه میبنده. اون وقت کسایی که اول وقت نماز میخونن، انگار به حضرت اقتدا کردن و نمازشون با نماز مولا میره بالا. آدم که فقط نباید تو جمع کردن پول و ثروت، اقتصادی فکر کنه. اگه واسه دارایی اون دنیات مقتصد بودی، هنر کردی! رمانی خواندنی درباره داعش و مدافعان حرم در بستری عاشقانه 🆔 @Ebrahimhadi