آن روز
خواجه لولاک
مبلّغ پدر خاک شده بود
رحمة للعالمين آمده بود
تا پیش از پرواز
درِ آسمان را
به مردم نشان دهد
و نگذارد بعد از او
حیران بیابان دنیا شوند
نمی توانست ببیند در نبودش
خاکنشین های خاکدانطبیعت
و بیهوشهایمجلس ملکوتند
چشندگان آب شور دنیا
تا از حلاوت شراب محبت نچشند
که دست بردار نیستند
ساقیایلازم بود
تا با شراب عشق او
همان تنها اوی عالم هستی
محبت هرچه جز اوست را
از دلها بیرون کند
و نگذارد اثر بادهپیماییهای
از بعثت تا رحلت
از جان بادهنوشها برخیزد
جان تشنه های عالم
با زبان حال
از دیروز تا همین امروز
رو به سوی آن پیر
با تمام وجود فریاد میزد :
باده بده ساقیا ولی ز خم غدیر
پس او
که صدایش صدای خدا بود
نه فقط از فراز جهاز اشتران
که از فراز زمین و زمان
بر تمام فرودآمدهها
رمز عروج را چنین خواند :
هر که من مولای اویم
این علی مولای اوست
امروز
این منم دراین سوی زمان
تشنهٔ خدایی که قرار است
محبتش را
از کوثر دستان تو بنوشم
مولای من
اینک بیا و یک قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را زجام باده گلگون خراب کن
https://eitaa.com/joinchat/1740308553Cc8382dc76a
🌼
🌺🌼
🌼🌺🌼