نقد منصفانۀ پایتخت 6 ـ سکانس دوم نویسنده را می‌توان به گونه‌های متفاوت نقد و تحلیل کرد یا بازشناخت. گاه می‌شود به محلی که متولد شد یا تحصیل کرد چشم دوخت. اما به نظرم نویسنده را باید با دست‌نوشته‌هایش شناخت، هرچند نویسنده‌های زبردستی چون آرش عباسی در نمایش‌نامه یا فیلم‌نامه زیرکانه بنویسند و به‌هنگام پوست‌اندازی کنند، اما آنگاه که دارند از عصبانیت خودشان برای دوستان خویش می‌نویسند خود را آشکارا عرضه می‌نمایند. متن زیر پیام آرش عباسی و اعلام آمادگی وی برای نقد یا ناسزا شنیدن است. تحلیل این متن و بازآفرینی شخصیت وی بماند برای سکانس سوم. اما اینک خود بخوانید و اگر خواستید تحلیل خویش را از سخنانش برایم بفرستید. «پايتخت هر چه نداشت يك اصطلاح جديد را در ذهن من ساخت: كاسبان سانسور. مثل كاسبان تحريم، همان ها كه با تحريم‌ها، سرمايه‌هاي‌شان يك‌شبه صد برابر شد تا خون بقيۀ ملت در شيشه شود. فهميدم سانسور چقدر پشتوانه دارد، چه رگ‌هاي گردن كه براي سانسور ورم نمي‌كند. با نشان دادن زيبايي‌ها نمي‌شود زشتي‌ها را محو كرد. تلويزيون اين مملكت مملو از گل و بلبل است. همين حالا يك نفس دارد اروپا و آمريكا را نشان مي‌دهد كه دست‌ازپا درازتر دارند مي‌ميرند و در برابر كرونا، ناتوان و بدبخت‌اند اما آيا نشان دادن اينها يك نفر از كشته‌هاي ما و مبتلايان ما را كم مي‌كند؟ دو روز است ترافيك تهران به شكل اولش برگشته. قهرمان ساختن از خودمان، چيزي كه وزير و وكيل و رئيس جمهور يك‌نفس به آن مشغول‌اند، نتيجه‌اش غير اين ازدحام است؟ سركشي‌هاي بهتاش از كرۀ ماه و رفتار و كردار مردم آن كره نيامده؛ از همين بغل‌دست خودمان آمده، از خشم جواناني كه جز خيال راه ديگري ندارند. تا رؤيا مي‌سازند حالشان خوب است اما وقتي پايشان به زمين مي‌رسد، به فردا و پس‌فردا و سال‌هاي بعد فكر مي‌كنند كاري از دست‌شان برنمي‌آيد، جز فرياد. فرياد بر سر خود و تمام كساني كه رؤياهاي‌شان را نقش بر آب كردند. حالا هي وزير ارشاد، وزير فرهنگ، وزير هنر مملكت در ميدان بهارستان پشت ميزش بنشيند و ابراز تأسف كند كه چرا پايتخت امسال آنطور كه بايد و شايد ما را نخنداند، چرا مثل سينمايي كه ما خودمان به لجن كشيديم و پرفروش‌هايش ملت را روده‌بر مي‌كند نبود؟ چرا يك نگاهي به كمدي‌هاي پرفروش سال ما نمي‌كنيد تا بفهميد مردم چه مي‌خواهند؟» ادامه دارد ... نویسنده: مسلم شوبکلائی @ebrahimrashid