🔴*** اعلامیه حکومت اسلامی *** ♦️به روایت حجت‌الاسلام حسینیان: نزدیک چهلم حاج آقا مصطفی خمینی بود؛ با دوستان طلبه تصمیم گرفتیم حرف تازه‌ای بزنیم؛ اینکه فقط شعار "مرگ بر شاه" بدهیم که خیلی اقدام مهمی نیست؛ باید چیزی بگوییم که حسابی ساواک را بترساند. ♦️لذا ابتدا پارچه‌ای تهیه کردیم؛ آقای مهدوی - که بعدها به شهادت رسید -  روی آن نوشت: «ما خواهان حکومت اسلامی هستیم». اتفاقاً تحلیل ما درست هم بود. بعداً که اسناد ساواک را بدست آوردیم دیدیم که این کار چقدر تأثیر داشته و این عمل به عنوان مهمترین خبر از چهلم آقامصطفی منتشر شده است. ♦️گفتند حالا چه کسی این پارچه را [مخفیانه] حمل می‌کند؟ گفتم: من! گفتند: چطوری؟ گفتم: آن را از زیر پیراهن به دور کمرم می‌پیچم و می‌برم. ♦️آن [پارچه‌نوشته] را به کمرم پیچیدم و یک کاپشن هم روی آن پوشیدم و به سمت مسجد اعظم راه افتادم. در بین راه دیدم این‌طرف و آن‌طرف ساواکی‌ها همه باتوم به دست ایستادند. ابتدا وقتی با آن‌ها مواجه شدم جا خوردیم اما سرم را پایین انداختیم و از وسطشان رد شدم. بعد که از آن‌جا عبور کردم، نفس راحتی کشیدیم که الحمدلله به‌خیر گذشت! ♦️سپس به بیرون از شبستان رفتم. در گوشه‌ای از صحن ایستادم و بچه‌ها دور ما را گرفتند. آن پارچه را بیرون آوردیم و بچه‌ها آن را بردند و نصب کردند که یک مرتبه صدای شعار و فریاد بالا گرفت. معلوم شد که در جامعه آمادگی برای طرح این شعار (ما خواهان حکومت اسلامی هستیم) وجود دارد. ♦️خلاصه از آنجا که بیرون آمدیم ناگهان ساواکی‌ها به ما حمله کردند و با باتوم‌های شروع کردند به زدن. من که درحال گیج شدن بودم، فرار کردم و به گذرخان رسیدم. آنجا به بچه‌ها گفتم لباس‌هایم را دربیاورند. وقتی لباس مرا درآوردند دیدم آنقدر باتوم به بدنم اصابت کرده که پیراهن با پوست یکی شده و پوست کمرم کنده شده است. پایم هم زخم شده و ورم کرده بود. پای من از شدت ضربات، زخم شدیدی دیده بود که هنوز این زخم با من هست! 🕊 شادی روح بلندش صلوات 🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا 🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش