🌹روایتی از سالها فداکاری همسر شهید نورخدا موسوی فرمانده یگان تکاوری زاهدان که حین درگیری با گروه جندالشیطان جانباز شد
♦️نفسهای آقاسید را میشمردم تا خوابم نبرد مبادا نیاز به ساکشن داشته باشد و از بین برود.
♦️در ۲۴ ساعت هر شبانه روز، نیم ساعت ۴۵ دقیقهای که خانوادهام از او مراقبت میکردند برایم خواب کامل بود
♦️دوست داشتم آنقدر پیشم بماند که با دو تابوت با هم به آن دنیا برویم...
🌍
eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍
sapp.ir/ebratha.org سروش