تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند بانو! تو آمدی: سر هر سفره تهی سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند باران گرفت و عطر هزاران گل انار روی لب کویر ُُتبسم گذاشتند از برکت قدوم شما شوره زارها رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند این شهر را به عشق شما"شهر اهلبیت" شهر ستارگان زمین ...قم گذاشتند "اینجا برای چیدن یک خوشه یاد تو هر گوشه از حریم تو را خم گذاشتند" دستان مهربان تو را آسمانی بر شانه های خسته مردم گذاشتند هر کس مقیم شهر تو شد در پیاله اش یک جرعه آفتاب و ترنم گذاشتند ✍️: شعر از : ⬇️⬇️⬇️ 🆔@amozeshhaymaharati