غزل این بار بمان تا به سحر در سجده که پر از کشف و شهود است سفر در سجده خاطراتی پر از اندوه در این سجاده ست که شبی حک شده با دیده ی تر در سجده شرح معراج نشینی که به پایش یک عمر مانده جبریل امین سوخته پر در سجده ولی افسوس از آن روز که خنجر فهمید خاکساران نمی‌افتند مگر در سجده در ازای اثر سجده به پیشانی شان باید از خون بگذارند اثر در سجده وای از آن لحظه که شمشیر، هراسان می رفت تا شتابان بزند بوسه به سر در سجده قامت افراشته را هیچ گمان می کردی که بگریند و بگیرند به بر در سجده؟ غزل از سجده‌ی طولانی ماتم برخیز! که پریده ست دگر رنگ سحر در سجده ⬇️⬇️⬇️ 🆔@amozeshhaymaharati