‍ بر سر مزار گلی ناله میکند بلبلی.. مجلس عزا گرفته دختر بزرگ علی برگشته ز شام و کوفه،با قامتی خمیده زینب چهل روزه اسیر بوده،حسین را ندیده زینب هجده سرِ نورانی به بالای نیزها بدیده… صوت قرآن برادرش، بر نوک سنان شنیده! داغ دختری سه ساله را در خرابه دیده زینب چهل روزه اسیر بوده، حسین را نَدیده زینب همچو بابایش علی، به بازار کوفه خطبه خوانده… با خطبه ی آتشین خود، محشر آفریده زینب همراه اَسیران بلا، او رفته به شام و کوفه! انتقامِ خونِ شُهدا، از یزیدیان گرفته ویرانه گر کاخ معاویه و یزیده زینب… چهل روزه اسیر بوده؛ حسین را ندیده زینب! —–|●♯♩♪♫♬♬♫♪♩♯●|—–