. رسیده خواهرت با کمر خمیده نمیشناسه دیگه هرکسی من رو دیده چهل روزه مهمون شامیا شدم چهل روزه با غربت آشنا شدم چهل روزه با چادری خاکی شده پناه و تکیه گاه بچه ها شدم برادرم غریب کربلا حسین آسمون چشام پر از غبار و دوده کاش میشدببینی سرتابه پام کبوده واویلتا از شامیا و طعنه ها واویلتا خارجی می گفتن به ما واویلتا از بُغض کوفیایِ پست زنده شده تو کوچه داغ کربلا برادرم غریب کربلا حسین از غم ربابت ببین در التهابم داغ دختر تو می بینی کرده آبم ازمن مپرس زینب معجرت چی شد به من بگو برادرم سرت چی شد از من بپرس شرح تمام سفرو اما نپرس تو شام دخترت چی شد برادرم غریب کربلا حسین یه دنیا درد و دل آوردم از اسارت سیلی و شادی و هلهله و جسارت زَدَن حسین پرستوهای خسته رو زدن حسین قلب بخون نشسته رو با غلاف و با تازیانه دشمنا زدن حسین طفلای دل شکسته رو برادرم غریب کربلا حسین ✍ 👇