🍁بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد 🍁دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد 🍁دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند 🍁که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد 🍁به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید 🍁به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد 🍁اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون 🍁ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد 🍁به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته 🍁به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد 🍁اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش 🍁همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد... ‐---------------------------------------------------------- 🥀🥀روزاربعین امام حسین (ع) دو زائر دل شکسته داشته، یکی زینبه یکی جابره ،اما عاشقان ابی عبدالله جابر برا اولین بار قبرحسین ع و زیارت میکنه، (آی گریه کنای ابی عبدالله ع خودت وکربلا ببین) کنار خواهرخسته و داغ دیده ی حسین امروز با ناله هات مرهم تاول پاهاش باش،آخه چهل روزه خوشی ندیده ،آخه چهل روزه از این منزل به اون منزل اسیری رفته ولی عمه ی سادات اولین بار تو گودال قتلگاه زائر حسینش بود بدن بی سر حسینشو در آغوش گرفت (لبهاشو) گذاشت رو رگهای بریده ی برادر ...😭 ♦️جایی که من بوسیده ام زهرانبوسید ♦️بابم علی مرتضی، جدم رسول الله نبوسید اما کاروان رسید کربلا به یاد روز دوم محرم وقتی رسیدند با احترام پیاده شدند علی اکبر اومد ،عباس زانو رکاب کرد بی بی زینب پیاده شه . اما روز اربعین نه عباسی هست، نه علی اکبری ... (به یاد همه شهدا و درگذشتگان ،پدر مادرا ،همرو یاد کن ) یه وقت دیدند این زن و بچه مثل برگ خزان از بالای محمل خودشونو به پایین می اندازن. هر کدوم اومدن بالا سر یه قبر یکی صدا میزنه علی اکبر یکی صدا میزنه قاسمم یه وقت دیدن رباب بی تابی میکنه ،هی بر سرو سینه میزنه صدازد پس قبر علی اصغرم کجاست ‌... مادر کجایی مادر امام سجاد (ع) اومد خدمت رباب. صدازد :ناراحت نباش رباب علی رو گزاشتم رو سینه ی پاره پاره ی حسییییین ... یه وقت دیدند سکینه یه ظرف آب گرفت ،اومد کنار علقمه صدازد عمو عباس پاشو دیگه نمیخواد آب بیاری عمو پاشو ببین بعد چهل روز از اسیری برگشتیم عمو ... ((هاهاها یا الله یا الله مشکل دارا کجا نشستن ،مریض دارا کجا نشستن ،جوون دارا کجا نشستن)) اما بی بی زینب اومد کنار قبر برادر حسین جان : ✨چهل شب است که میگویم السلام علیک ✨چهل شب است که نشنیده ام جواب حسین * نشست کنار قبر داداشش هی میزد رو قبر میفرمود: حسین جان بلند شو داداش ببین زینبت از سفر برگشته داداش (هرکی سفر سوغاتی میاره مگه نه ) زینبم از کوفه و شام سوغاتی آورده داداش (سوز صدا) سوغاتی زینب صورت نیلی و تن کبودو پاهای پر آبله ست ... 🔶سفر کردم به دنبال سر تو  🔶سپر بودم برای دختر تو  🔶چهل منزل کتک خوردم برادر  🔶به جرم این که بودم خواهر تو  ____ (مازندرانی) 🔷آه جانه برار ته خاخر بموعه الهی خاخر بمیره 🔷پرس هارش ته مسافر بموعه الهی خاخر بمیره 🔷جفا بدیعه خم کمر بموعه الهی خاخر بمیره 🔷خدا دونده بلا مه سر بموعه الهی خاخر بمیره 🔷بمو مسافر الهی خاخر بمیره 🔷ته جانه خاخر. الهی خاخر بمیره *** (دیدی اگه سفر بری اگه خدایی نکرده یکی از همسفرات اتفاقی براش بیفته میگی خدایا به خانوادش چی بگم ) صدازد زد حسین جان همه ی اوناییکه با خودم بردم کوفه و شام برگردوندم اما حسین جان بیا سراغ رقیه رو ازم نگیر (چرا ) آخه کنار سر تو تو خرابه انقده ناله زد ،انقده گریه کرد یه وقت دیدم سرت یک طرف رقیه ات یک طرف ... حسسسسین🏴 🥀فرج امام زمان هرجا نشستی با سوز دلت به حق بنت الحسین سه مرتبه صدا بزن حسین🥀