با سینه‌ای گرم از شکایت حرف دارم ای آسمان امشب برایت حرف دارم ای آسمان چشمانِ هستی پرستاره است امشب شبِ گریه برای شیرخواره است حتی اگر در این عطش ابری نداری ای آسمان باید تواَم امشب بباری باید بباری تا علی‌اصغر بماند شش‌ماهه‌ای در دامن مادر بماند ای آسمان بشنو صدای آب‌آب است این آخرین لالاییِ طفل رباب است لب‌تشنگان را قطره‌ای یاری نکردی ای آسمان در کربلا کاری نکردی در کربلا آبی اگر هست آبِ دیده‌ست مهمان‌نوازی‌ها به تیغِ آبدیده است جز اشک آبی در حرم بهر وضو نیست دور و بر این خیمه‌ها دیگر عمو نیست در کربلا مردی و نامردی محک خورد از تشنگی لب‌های اربابم ترک خورد گم شد میان هلهله هَل مِن مُعینش امّا رسید از خیمه یار آخرینش طوفان‌ترین فریادِ خاموش است این طفل قنداقه بر تن، نه ، کفن‌پوش است این طفل لب‌هاش باز و بسته شد عالم به هم ریخت وقتی تَلَظّی کرد لشکر هم به هم ریخت یک سو نگینش بر روی زمین بود یک سو ولی تیروکمان در کمین بود از ماهی آخر تُنگِ آبش را گرفتند حتی از این صحرا سرابش را گرفتند عباس را می‌دید با مشکی پر از آب سرگرم رویا بود خوابش را گرفتند شاید پدر می‌خواست برگردد به خیمه با تیر حقّ انتخابش را گرفتند با قصد قُربت بچّه‌ای را ذبح کردند تکبیر گفتند و ثوابش را گرفتند نیلوفران غنچه‌ای میرفت بالا بر دست بابا پیچ و تابش را گرفتند شیرین‌ترین تصویرها تلخ است اینجا لبخند میزد گل، گلابش را گرفتند هرچند روضه، روضه‌ی طفلی رَضیع است اندازه‌ی یک کربلا داغش وسیع است با آتشِ خورشید از پا تا سرش سوخت از تشنگی گلبرگ‌های پرپرش سوخت قبل از تکان آخر و پاشیدنِ خون از ضربه‌ی تیر سه‌شعبه حنجرش سوخت ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️