سلام برادر عزیز خواهر پاشو ببین که زینب اومده زیارت . با چشمی پر اشک با دلی پرخون میگم برات هزار تا قصه و حکایت . تموم هستم ببین شکستم شکسته تر ز خواهرت کسی ندیده . یه عده گلچین گلامو چیدن یه روزه شد زینب تو پیر و خمیده . باغ دلم خزون شده یه صبح تا ظهر قامت من کمون شده . کابوس من موقع خواب حرمله و سه شعبه و کمون شده . تا شد سر تو به روی نیزه موندم میون یه عده هرزه . زل زده دشمن به قد و بالام چهار ستون تنم می لرزه . وآی زینب قد خمیده  وآی به کربلا رسیده  . اومد به یادم اون ظهر پرغم دیدم که افتادی زمین بی جان و بی حال . دشمن نشسته به روی سینه تو پاشنه هاتو می کشی بر خاک گودال . دشنه و خنجر به روی حنجر هرگز نمیشه باورم این صحنه را من . دیدم که دشمن سر را جدا کرد با ضربه های محکمش از پشت گردن . فاطمه داشت نگاه می کرد دشمن تو سر از تنت جدا می کرد . هرچی می گفت رگو نزن عدو با بی حیایی خنده ها می کرد . مردم برادر ز فرط بیداد راس تو بین دستان صیاد . خون لخته بس که بین گلوته حلقوم پاره به خس خس افتاد . وآی زینب قد خمیده  وآی به کربلا رسیده  . نیزه سوارم خواهشی دارم نگیر تو رو خدا سراغ از گل لاله . شرمنده تم من آخه برادر جا مونده تو خرابه پیکر سه ساله . از شدت مشت موند جای انگشت رو صورت رقیه و نمی ره از یاد . نشد رقیه ت هفت سالش اما خیلی خیلی زود دندونای شیریش افتاد . روم نمیشه بگم داداش چی شد شکست دو تا گوشواره هاش . زمانی که خیمه ها سوخت آتش گرفت ریشه ی موهاش . امون ز ظلم و کینه ی این قوم امون ز قلب سنگین مردم . بس که جراحت بوده به جسمش غسلش ندادم کردم تیمم