ساعت نزدیک اذان مغرب بود. دخترم رو برده بودم پارک. هر چی می گفتم نمی امد مسجد اصرار داشت بازی کنه. فضای پارک شامل چند مورد بی حجاب بود و فضای درخور خودش را داشت. به فکرم رسید سجاده ام را کنار همین پارک در جایی که در فضای این افراد است پهن کنم و نمازم را امروز به جای مسجد و جدای از هر گونه الودگی... در وسط همین فضا پهن کنم... پهن کردم اذان و اقامه کردم و شروع کردم. با دیده تعجب می نگریستن..که چه کار عجیبی در این فضا کرده ای...! خواستم قدمی عملی بیشتر از تاسف خوردن و فشار دادن دکمه حروف برای ابراز تاسف انجام داده باشم...