🌼
همسر شهید🎤
بچهی یک محله بوديم. من بسيجی همان پايگاهی بودم كه آقا مصطفی فرماندهیاش را برعهده داشت. صرفاً نامی از او شنيده و ايشان را نديده بودم. سال ۹۲ وقتی قرار شد آقا مصطفی خانه يكی از همسايههای ما را در كوچه بسازد، همانجا من و خواهر كوچکترم را در مسير مسجد دیده و از طريق همان همسايهمان پيام فرستاد كه میخواهد به خواستگاری من بيايد.
اولین بار که او را ديدم، احساس كردم برایم مورد مناسبی نيست. چرا که خیلی بزرگتر از من نشان میداد. پيش خودم گفتم حتما نظرم منفی است.
پدرم شغلش بنايی بود و از اين طريق با آقا مصطفی كه در كار ساخت و ساز بود، كمی گرم گرفت. بعد گفتند ما با هم حرف بزنيم. زمانی كه به اتاق ديگری رفتيم تا صحبت كنيم، پيش خودم گفتم من كه پاسخم منفی است كمی حرف میزنيم و بعد جواب منفی را میدهم.
كمی كه حرف زديم ديدم او اعتقاداتش خيلی به من نزديک است. همان چيزی است كه میخواستم. از حضرت آقا و تبعيت از ولايت فقيه گفت. از اينكه دوست دارد يک زندگی ساده داشته باشيم و مراسم عقد و عروسیمان هم ساده و بدون تجملات باشد و...
🌿
#سی_روز_سی_شهید_۱۳
#شهید_مصطفی_چگینی
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_خانطومان
🆔
https://zil.ink/30rooz30shahid