🚩
آخوند کاشی و نهم ربیع
✍🏻 مرحوم سیّد مصلحالدین مهدوی در رسالهٔ چهارده حکایت خطّی از بزرگان مینویسد:
🔹 «نقل کرد ... عالم جلیل، السیّد السند، المجتهد الممجّد، الحاجّ آقا محمّد المقدّس الإصفهانی از برای نگارنده دو مرتبه، که یکی از آنها در روز دوشنبه، شانزدهم رجب سال ۱۳۷۳ هجری قمری بود در منزل ایشان در قم دو حکایت زیر را.
🔸 فرمود از قول عالم زاهد و حکیم عابد، عارف به معارف الهی، مرحوم آخوند ملّا محمّد کاشانی اصفهانی، که ایشان فرموده بودند که: در ایّام تحصیل در مدرسهٔ جدّه ساکن بودم. سالی در شب ۹ ربیع الأوّل، که آن را عیدالزهراء مینامند، با طلّاب مدرسه اجتماعی فراهم کرده و تا صبح شادی کردیم و آن را عید قرار دادیم.
🔹 من از این حالت بسیار خوشم آمد، و با خود خیال کردم بد نیست هر چند ماه یک مرتبه این عمل تجدید شود تا رفع خستگی ایّام تحصیل بشود. روی همین نظر، پس از یکی دو ماه، خودم پیشقدم شدم؛ وسایل خوشی و تفریح فراهم کردم، و طلّاب مدرسه را به حجرهٔ خویش دعوت نمودم، و تا پاسی از شب رفته به خوشی گذشت.
🔸 چون جمعیت متفرّق شدند و من خوابیدم، در عالم رؤیا مشاهده کردم که در منزلی وارد شدهام. دو نفر آمدند نزد من و اظهار داشتند پیغمبر اکرم (ص) تو را میخواهند. من از ترس بر خود لرزیدم و دنبال آنها به حرکت آمدم. وارد شدیم به اطاق بزرگی که ظاهراً حضرت رسول (ص) در یک گوشهٔ آن قرار گرفته بودند و اطراف ایشان علماء و فضلاء بودند. من از جملگی آنها فقط مرحوم عالم بزرگوار، ملّا حسینعلی تویسرکانی که استادم بود را شناختم؛ دیگران را نشناختم.
🔹 پیغمبر اکرم (ص) فرمودند که: چوب و فلک بیاورید. فوراً حاضر کردند. دستور دادند که: ملّا محمّد کاشانی را بخوابانید و چوب بزنید که دیگر از این کارها نکند. من از ترس و وحشت میلرزیدم و قدرت تکلّم نداشتم. مرحوم حاج ملّا حسینعلی به خدمت ایشان اظهار کرد: او را به من ببخشید، او طلبهٔ بدی نیست، اشتباه کرده است. و شروع کرد به عذرخواهی. حضرت رسول (ص) مرا به استادم بخشیدند. از وحشت، از خواب پریدم. قبل از اذان صبح بود. دانستم که عمل دیشب من که طلّاب را دعوت کردهام و آنها را از مطالعه بازداشتهام عمل اشتباهی بوده، و این عمل عیش و سرور در شب عیدالزهراء از جهت دیگری ممدوح است، و الّا وقت و عمر را نباید بیهوده تلف کرد.»
📚 (ناگفتههای عارفان، ج۳، ص۱۰۹ – ۱۱۱؛ رسالهٔ مزبور در ضمن این کتاب چاپ شده است.)
🌐کانال👈
شیخ محمد حسن قمی