جمعه۳ فروردین، یک راننده اسنپ در بندر ماهشهر با شلیک گلوله مسافرش به قتل رسید. جسد بی جانش بعد سرقت گوشی و ماشین، روی زمین افتاده بود. دو روز بعد، قاتل دستگیر شد. از اوباش محل بوده و دارای سوابق متعدد کیفری. تا اینجای ماجرا عادی بود. ولی نکته قابل تامل این بود که مقتول یک روحانی بوده، به نام حجه الاسلام حمزه اکرمی، حدوداً ۴۵ ساله با محاسنی جوگندمی و نگاهی پر از راز نگفته، و این دلنوشته‌ایست برای او. "بعد از کشته شدنت مدیر حوزه علمیه و نماینده خوزستان در مجلس خبرگان پیام دادند و خواستار رسیدگی به پرونده قتل شدند. ولی چرا پیش از آن که محاسنت با خونت رنگین شود کسی خواستار رسیدگی به زندگی‌ات نشد برادر؟! تو که روحانی بودی و میگویند حکومت در قبضه روحانیان است! تو که معاون پژوهش حوزه علمیه شهرتان بودی! چه شد که روز جمعه سوم عید، وقتی بادصبا مشک فشان بود، به جای استراحت، مسافرکشی میکردی و کسی خبر نداشت؟! کسی رسیدگی نکرده بود؟! حالا سرّ آن راز نگفته را از چشمانت می توان خواند و عاقلی کو که کند فهم، زبان سوسن؟! راستی برادرجان؛ چرا جامعه غوغاسالار ما که برای درگذشت یک خواننده یا یک هنرپیشه بر اثر بیماری، از کاه کوه میسازد و گاه زمین و زمان را به هم میدوزد، درمرگ توسکوت کرد؟! مرگ تو که عادی هم نبود! قتل بود و سرب داغ و خونی که در ماه رمضان با دهان روزه و در حین مسافرکشی بر زمین ریخته بود! تو مگر۱۵سال معاون‌پژوهشی حوزه نبودی؟ اگر یک استاددانشگاه بااین سابقه مسافرکشی میکرد و جان بر سر تامین‌ معاش زن و بچه‌اش میگذاشت، چه میکردند؟! چرا قتل تو بازتاب نداشت؟! این سکوت، وهم‌انگیز نیست؟! برادرت خلیل