#حکایت_قدیمی
یک جهانگرد تعریف می کرد در یکی از
روستاهای اسپانیا وارد قهوه خانه ای شده
و برای خودم و همراهم قهوه سفارش دادم.
در حالی که منتظر سفارش مان بودیم در
کمال تعجب دیدم که بعضی از مشتری های
این قهوه خانه می آیند و سفارش دو قهوه
یا دو تا چایی می دهند در حالی که یک
نفر هستند و می گویند یکی برای خودم
یکی برای دیوار.
بعد از اینگونه سفارش ها پیش خدمت یک
برگه کوچک چای یا قهوه می نوشت و به
دیوار می چسپاند و دیوار پر بود از
اینگونه برگه ها.
در حالی که در حیرت بودم از اینگونه
سفارش ها و در ذهنم هزاران فکر به
وجود آمده بود که دلیل این کارها چیست
و اصلا چه معنی می دهد؟ در همین افکارها
بودم که ناگهان یک آدم فقیر و ژنده پوش
وارد قهوه خانه شد و سفارش یک قهوه
را اینگونه داد.
ببخشید یک قهوه از حساب دیوار!
و پیش خدمت یکی از اون کاغذها را که
قهوه نوشته شده بود را بر داشت و پاره
کرد و قهوه را به مرد فقیر داد بدون آن که
از مرد پولی بگیرد.
من در خیال خود در این اندیشه بودم
که آیا فقط ما به بهشت می رویم!
🌐لینک کانال
https://eitaa.com/ekhteyari
توبندگی چوگدایان به شرط مزد مکن
که دوست خودروش بنده پروری داند
@ekhteyari 🆔
۰۹۱۲۲۵۲۳۶۰۷