سعید دربان مأمور شده بود ، ك شبانه خانه‌ات را غارت کند به خانه‌ات ك رسید نردبان گذاشت روی ِبام خانه رفت . . در تاریکی دنبال جای ِپا می‌گشت ك ، از بام پایین بیاید کسی به اسم صدایش زد صدای ِمهربان تو بود . . گفتی سعید تاریک است ! صبر کن برایت چراغ بیاورم : ) ) ) - منتهی‌الآمال ، امام‌هادی‌'ع . 💔