نویسنده در جای جای فیلم، کدهای فراوانی برای شناخت کسی که با ورود به اردوگاه، «شماره ۱۰» نام می‌گیرد، قرار می‌دهد. سرنخ‌هایی گاه ضد و نقیض که مکان و جغرافیای اردوگاه کمک خوبی برای این سردرگمی‌ست. اردوگاهِ «شماره ۱۰» کارخانه‌ای متروکه است که اسیرهای ایرانی خودشان آن را تبدیل به سلول‌‌های زندان می‌کنند، و وجود سردخانه و دیگر مدل‌های اِعمال شکنجه در اردوگاه، تجربه‌ی جدیدی از زندگی اسیران را به مخاطب منتقل می‌کند. ورود «شماره ۱۰» به اردوگاه مساوی می‌شود با آشنایی با دو اسیر ایرانی که قصد فرار دارند، و با دیدن او به سراغش می‌روند. اما چرا «شماره ۱۰»؟ اردوگاه رازی را درون خودش پنهان کرده که آن دو نفر در کنار همه‌ی تمنیّات شخصی‌شان از فرار، سعی دارند آن را برملا کنند، و در این راستا «شماره ۱۰» را به همکاری دعوت می‌کنند. عملیات فرار و برملا کردن راز اردوگاه، سرشار از گره‌های مختلفی‌ست که نویسنده به خوبی آن‌ها را پشت سر هم چیده است. در «شماره ۱۰» قهرمان داستان در عین مبهم بودنش، یک فرد عادی‌ست، و مخاطب می‌تواند احساس کند که شاید او روزی شماره دهِ داستان زندگی خودش باشد. احساسی که بتِ ماورایی بودن همیشگی قهرمان‌ها را در هم می‌شکند، آن‌ها را وارد عرصه‌ی حقیقی زندگی بشر می‌کند و می‌تواند از جان‌های خسته، ققنوسی به پرواز در بیاورد. اما آنچه که باعث می‌شود این اثر مخاطب خود را پیدا کند، مجموعه عواملی‌ست که در کنار هم قرار گرفته‌اند. در کنار داستان جذاب اثر، گریمی که به شخصیت‌ها نشسته، آنچه قرار است از چهره‌ی بازیگر دریافت شود را به مخاطب منتقل می‌کند. مخاطب ترس را در چهره‌ی سرباز حس می‌کند و رنج را در صورت نفر سوم گروه می‌بیند. مکان درست، دست کارگردان را برای پرداخت داستان باز گذاشته، و قاب‌های جدیدی برای این ژانر خلق کرده است. انتخاب بازیگران و بازی خوب‌ آن‌ها قصه را باورپذیر می‌کند، و مخاطب می‌تواند با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کرده و خود را در اتمسفر داستان حس کند. گره‌های داستان، مخاطب «شماره ۱۰» را سر جای خود نگه می‌دارد، و چشم‌ها را منتظر تصویر بعدی و بعدی می‌گذارد؛ تا لحظه‌ی آخر فیلم که صدا و بعد تصویر واقعی یک رزمنده پخش می‌شود. نویسنده: زینب رنجبرکهن @ekranmardomi