.﷽. 📌 اکران‌کننده‌شو ⭕️ یک شب با اخت الرضا 🔹 بعد از چند بار لغو و جابه‌جایی برنامه بالاخره خبر دادند که برای چهارشنبه شب آماده ی نمایش فیلم سینمایی هستند. از قبل بلیط ها را به دستشان رسانده بودم تا با انجام بلیط فروشی، برنامه نظم بهتری داشته باشد و تاکید کرده بودم که فیلم مناسب بچه ها نیست و مخاطبان، ۱۲ سال به بالا باشند چون کوچکترها حوصله شان سر می رود و مزاحم فیلم دیدن بقیه می شوند. 🔹 اکران در بود. شهرک های ما مانند شهرک های تهران نیستند و منطقه محروم به حساب می آیند! یک ربعی با شهر فاصله داشت. همراه همسرم و دخترها زدیم به جاده. 🔹 وارد مسجد که شدم خیل کودکان با لباس های رنگ وارنگ و سر و صدای زیاد، آه از نهادم بلند کرد و به مسئولشان گفتم: «این بود اون همه تاکیدم واسه ثبتنام بزرگترها؟!» گفت: «چیکار کنم بشون اعلام کردم ولی همه بچه هاشونو فرستادن» 🔹 مسجد، پرده و پروژکشن و سیستم صوتی داشت. اما فقط داشت بدون هیچ تجهیزات جانبی. هیچ که می گویم یعنی دقیقا هیچ! پروژکشن به سقف آویزان بود ولی نه کابلی به آن متصل بود و نه کنترلی داشت که روشنش کنیم. همسرم گفت: «از همان اکران قبلی که آمدم اینجا و کابل پروژکشن را کشیدم، هنوز همونجور مونده!» خانم مسئول بسیج گفت: «اینجا بی صاحابه!» 😅 دلش داغ بود از عدم همکاری های آقایان محل. واقعا چرا نباید با کسی که می خواهد فعالیتی انجام دهد و از وقت و زندگی اش برای مردم می زند، همکاری کنند؟ 🔹 احتمال می دادم مشکل تجهیزات داشته باشند، پروژکشن همراه برده بودیم. سرپایش کردیم. پرده نمایش آن بالای سقف وصل بود و سیمش آویزان در هوا، با پریزی که چند متر آن طرف قرار داشت و سیم سیاری که نبود! خدارا شکر همیشه سیم سیار همراه خود داریم. همسرم رفت روی منبر و سیم سیار را به پرده نمایش رساند و من آن پایین غر می زدم که: «جلو بچه ها پا گذاشتی رو منبر، حرمت منبر شکسته میشه» ولی خب بنده خدا باید چه می کرد؟! اسپایدرمن که نبود! 🔹 سیستم صوتی هم بود اما کابل نداشت و باز هم خدا را شکر که کابل صوت هم همیشه همراه داریم. خلاصه که هر جا، هر چقدر هم گفتند تجهیزاتمان کامل است شما به عنوان اکران کننده مجهز برو! کیف لبتابت قلمبه باشد بهتر از این است که اکرانت لنگ کابل صوت و سیم سیار بماند. از ما گفتن! 🔹 فیلم شروع شد و خدا را شکر نرم‌افزار بازی در نیاورد. ولی مگر اکران بی استرس (با پوزش از فرهنگستان زبان) هم می شود؟! خانمی رفت با فیوز، چراغ ها را خاموش کند، یکهو پروژکشن هم خاموش شد. 😭 نرم افزار سینمامردم این طوری ست که همین که پروژکشن خاموش شود، فیلم هم قطع می شود و دوباره مجوز گرفتن و ... اما در کمال تعجب دیدیم لبتاب دارد به کار خود ادامه می دهد و صدای فیلم هم هست. (یادم باشد بعد بررسی کنم چه چیزی دلش برایمان سوخته و کار خودش را درست انجام نداده! که فیلم قطع نشد. بعضی وقتها خوب کار نکردن ها هم جای شکر دارند). دوباره فیوز را زدیم و پروژکشن روشن شد. همسرم با چرخاندن چراغ ها، دستی خاموششان کرد. 🔹 طبق انتظار اما بچه‌ها سر و صدایشان بلند شد و دیدم یکی یکی برای دویدن دور مسجد نیم‌خیز می شوند که جرقه ای در سرم زد. بلند گفتم: «همه با دقت فیلم رو تماشا کنید آخرش سوال می پرسم، مسابقه داریم و جایزه میدم» معجزه کرد! خودشان که ساکت شدند هیچ،گفتند: «خاله این پشت سریای ما حرف میزنن!» 😂 البته این سکوت خیلی دوام نیاورد و طبیعی هم بود چون روند فیلم واقعابرای بچه ها کسل کننده است. اما بالاخره درصد خیلی خوبی شان را تا انتها پای فیلم نشاند. 🔹 حالا وقت جایزه بود. همسرم و دخترها رفته بودند که به مراسم زیارت جامعه هفتگی دوستانه مان برسند و من مانده بودم و کیفی که نه یک شکلات در آن بود و نه یک هزار تومنی که بخواهم به عنوان جایزه سرشان حساب بکشم. یاد پول بلیط ها افتادم. خدا روشکر نقدی حساب کرده بودند.از مسیول بسیج گرفتمشان. بنده خدا فکر می کرد می خواهم تسویه حساب کنم داشت دقیق آمار می داد. گفتم: «فعلا فقط پولا رو بده جایزه بچه ها روبدم!» سه سوال پرسیدم و سه تا پنج تومنی جایزه دادم. علی برکت الله! 🔹 اول را قسم دادیم که یار بچه های غزه باشد و برایشان دعا کردیم.🤲 بعد کمی هم در مورد حضرت معصومه و ماجرای فیلم برایشان توضیح دادم. کمی که چه عرض کنم! کل فیلم را از اول گفتم. 😅 خدا را شکر شب خوبی بود در کنار أخت الرضا سلام الله علیها... ✍ https://eitaa.com/joinchat/3525771264C13057ea2c0