براهل کاروان ز غلامان خبر رسید عمه بیا بیا پدرم از سفر رسید بر روی پای بی رمقم ایستاده ام بهر تسلی دل زارم پدر رسید روشن شدست کنج خرابه ز مقدمش بابا برای دیدنم با پای سر رسید وقت روضه شد، روضه‌ی سه ساله.. روضه‌ی یتیمی... روضه‌ی غریبی.. سوختیم برایت عمه جان💔 ✧❁ @elalhabibk ❄ ❁✧