دخل و خرجش بهم نمی‌خورد. حسابی زیر بار قرض بود. مضطر شد. به دلش افتاد متوسل شود به امام زمان علیه‌السلام. با خودش قراری گذاشت: چهل روز، چهل عریضه برای آقای عالَم. هرروز حاجتش را می‌نوشت و به آب می‌سپرد. روز چهلم اتفاق عجیبی افتاد... 👈این حکایت جذّاب را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/438 👈عضویّت در قصّه‌های مَهدوی @Elteja_tales