◽️تک و تنها زده بود به دل جاده، می‌خواست برود زیارت سید محمد، راه را گم کرد، سر از بیابان درآورد، تشنگی، امانش را برید، چشمش سیاهی رفت، افتاد زمین، چشمش را که باز کرد، دید سیّدی سرش را به دامن گرفته... 👈 این حکایت جذّاب را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/580 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales